تلخ ترین لحظه زندگی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Rashowa
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

غیر از فوتِ نزدیکام :(
تلخ ترین لحظه ی زندگیم وقتی بود که یکی از دوستام باهام کاری کرد که تا چندین ماه رو زندگیِ من بود اثرش ولی من اون موقع نمیفهمیدم شاید ـهم دوست نداشتم بفهمم ... :|
درکل خیلی دیر فهمیدم! :|
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

وقتی که همه ازم دست کشیدن ....
زندگی تلخ شد ...
:|
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

تلخ ترین لحظه ی زندگیم وقتی بود که جلوچشمام مردن تنها دوستمو توی بیمارستان دیدم (نمیدونم واقعا چطور میشه توصیف کرد) من به غیر از اون کس دیگه ای رو نداشتم
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

تلخ ترین لحظه زندگیم وقتی بود که مادر بزرگم (مامان بابام) فوت کرد بعد مامان و بابام تو اتاق بلند گریه میکردن...خ سخت بود دیدن گریه شون
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

تلخ ترین لحظه زندگی من وقتی بود که تو اتاقم بودم یهو صدای مامانم اومد که چیشد؟ چیشد؟
رفتم بیرون دیدم بابام وایستاده و صورتشم کج شده...
سکته کرده بود...
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

خدا رو شکر من تا حالا اتفاق خیلی بدی واسم نیفتاده ولی
هر وقت که عکس های گذشته رو تو کامپیوترم دوباره نگاه میکنم یه حس دلتنگی بهم دست میده که نگو چون فامیلای من تقریبا دورن و دور به دور همدیگرو میبینیمو هروقت که میبینمشون باهاشون خیلی حال میکنم و خیلی خوش میگذره به خاطر همین هر وقت که عکس های اون لحظات رو میبینم دلم بد جوری میگیره که چقدر زود گذشت و چقدر اون لحظات رو راحت از دست دادم 8-^
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

تلخ ترین اون لحظه ای که مامانم رو به خاطر یه مشت چیز بی ارزش ترسوندم......

بعدشم جدایی از دوستام....
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

بدترین لحظه زندگیم وقتی بود که مامانم توی کنسرت حالش ید شده بود....بردیمش بیمارستان:(( تقریبا 3 یا 4 سال پیش بود....
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

مـرگ پـدر بزرگـم :-<
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

بدترین لحظه ی زندگیم وقتی بود که تموم زندگیم تموم رویاهام کسی که من بخاطرش نفس میکشیدم دیگه نفس نکشید...
ضربانی که برای من تنها دلیل ادامه ی زندگی بود ایستاد دیگه نزد حتی به خاطر من!!!
وقتی که چشمای نازش رو بست روی همه چیز...زندگی...خوشبختی...من...
وقتی که لباش کبود شد و دیگه اون لبخندی که من عاشقش بودم روی لباش نبود...وقتی که دستاش رو گرفتم ولی گرمایی که حتی قلبم هم روزی از اون گرما گرم می شد نداشت دستاش سرد بود خیلی سرد...
وقتی که تا یک هفته حتی گریه هم نکردم چون باور نداشتم دیگه نیست وقتی که دیگه هیچ اومیدی نداشتم برای ادامه ی زندگیم...
.
.
.
وقتی که خواهرم پاره ی تنم دیگه نفس نکشید
و من فقط نگاه کردم فقط نگاه کردم و کاری نکردم
من به معنای واقعی مُردم...
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

وقتی که با ارزش ترین ادم زندگیم با تمام امیدایی که بهم داده بود ناگهانی همه رو ناامید کرد
منو نابود کرد..........
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

من که خوبم تا حالا اتفاقی نیفتاده برام ولی :

مادر دوستم در اثر سرطان فوت کرد امتحان ترم 2 سال دوم راهنمایی

اولین بچه عمم 1روز بعد از زایمان فوت کرد کسی جز یکی دیگه از عمه هام ندیدش

وقتی که داییم وقتی هم سن الان من بود به دلیل سرطان فوت کرد

و بدترین چیزی که بهش فکر میکنم
3 سال زندگی من الکی رفت تو راهنمایی نمره زیر 19 نداشتم ولی چیزی به من اضافه نشده بود من نمره هام خوب بود انتقالیم آسون و بودن مشکل بود به تهران ولی اون موقع تو فکر آینده نبودم فقط بگزره بیاد بره خیلی پشیمونم
گریم میگیره :(( :((
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

زماني بود كه بخاطر ايندم مجبورشدم از كسي كه زندكيم بود دل بكنم...هعييي.خيلي سخت بود اونم دقيقا روز اول امتحاناي ترم اول امسال سال سوم...
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

وقتی مجبور شدم ازش دل بکنم و بگم:موفق باشی داداشی.بعدشم الکی بخندم که فکر نکن دارم از بغض می ترکم.
......
وقتی که فهمیدم المپیاد قبول نشدم.
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

به نقل از علی دلاور :
من وقتی فهمیدم به درد هیچ کاری نمی خورم و همه به خاطر اخلاق تندم زود از کنارم پراکنده می شن و به خاطر غرورم هیچ وقت نمی تونم به کسی بگم ببخشید (جز یکی که هر چقدر اذیتش کردم نرفت)تقریبا تنهام وتنهایی را دوس دارم
خیلی گشتم تا خودم ببینم پستم که تو این انجمن دادم چی بوده؟
تقریبا سه سال پیش این پست را دادم
یادم نیست اون روز چه اتفاقی افتاده بود که این پست را دادم
ولی الان بنظرم مضحکه حالا می خوام جواب واقعی را بدم:
تقریبا همه زندگیم یک نواخت بوده اکستر مم مطلق نداشته گاهی خوب و گاهی خوب!(واقعا ناشکریه اگه بگم گاهی بد و درضمن اخلاقم هم خیلی بهتره شده ;D )
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

روزه تولده امسالم که روزه مرحله دو بود!!!
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

تلخ ترین لحظاته زندگیمو اونی برام ساخت که فکر میکردم شیرین ترین لحظاتو میتوه بسازه ....
 
پاسخ : تلخ ترین لحظه زندگی

وقتی 5شنبه ظهر اومدن دنبالم از کلاس و بهم گفتن کسی که تمام خاطرات دوران کودکیمو ساخت و بهترین اتفاق دنیا بود برام بهترین و مهربونترین مامانبزرگ دنیا رو از دست دادم.... دلم میخواست بمیرم... :-< :(( :((
هنوزم دلم واسه دیدنش تنگه...
 
Back
بالا