دیالوگ‌های واقعی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع reza__sh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
[جلسه ی امتحان ، دانشکده ی روان شناسیِ علامه طباطبایی]

+شما مراقبید ؟
_ نه من مواظبم
+انفجار جمعیت :|
 
آخرین ویرایش:
بابا: یاسین من بازیاتو از گوشیم حذف کردم ک بازی نکنی دیگه دیدی؟
یاسین: آره منم تلگرامتو حذف کردم دیدی؟


یاسین ۴ سالشه...
 
اون تبلیغی رو که میگه: سیگار کشیدن والدین به بچه ها آسیب میزند، نشون میده،
مامانم : یعنی اگه من سیگار بکشم تو هم آسیب میبینی ؟:-?
من : نه ، این لوس بازیا چیه ...؟ دو تا بگیر باهم بکشیم ..:-"=))
 
آخرین ویرایش:
دبیر عربی (با لهجه غلیظ عراقی): بچه‌ها اینو جدی میگم من هر وقت پرتقالو با پوست میخورم یه حس خوشایند عجیبی بهم دست میده
- خب آقا پوست پرتقال الکل داره
...
 
+افسون من دارم میرم خونه خاله ت، غذا رو گرم کن،شیر گاز و اینا رو هم چک کن
-باشه،شاید برم حموم
+نههههه،تنهایی نری حموم!!! :))
-باشه یکی رو باخودم میبرم:))
+:|:-w
-آخه یه حرفایی میزنی تو هم:rolleyes:
(منظورش این بود بذار من بیام بعد برو:)) )
 
-به هیچ مردی اعتماد نکن حتی برادرت
+چرا از مردها متنفری؟
-من از هیشکی متنفر نیستم
+می خوای بگی عاشق چشم و ابروشونی؟!
-من فقط میگم دگ مردی وجود نداره:>
 
آخرین ویرایش:
دوستم : چرا موهاتو کوتاه نمی کنی ؟
من : چون که داییم قصد ازدواج داره :D
خب فک کنم من موهام قد راپونزل میشه ولی خبری نمیشه :-? :|

مامانم : چرا تو فکر رفتی ؟... فردا امتحان داریا ..
من : خوب مامان امتحان تفکر داریم منم دارم تفکر می کنم دیگه :-" :D
یعنی یجوری قانع شد که تا شب کاری به کارم نداشت >< :-"
 
آخرین ویرایش:
+عب نداره بازم شکر خدا....
-من اگه با این شرایط بگم شکر خدا، که خود خدا هم خندش میگیره.
 
_باز تو قیافه ت رو این شکلی کردی
من: چجوریه مگه؟
_آدم یا ناراحت میشه یا خوشحال میشه،مات و مبهوت نمیشه که.
من:خب نمی دونم چی بگم
 
بعضی مواقع فکر میکنم اونقدر دارم برای زندگی میجنگم که وقتی برای زندگی کردن ندارم...
 
دبیر: چرا این جوري نگاه میکنی؟ :|
من :چجوری؟
دبیر: ی جوری ک نه میفهمم درسو فهمیدی یا نفهمیدی یا این ک الان این جوري نگاهم میکنی ک خفه شم یا درسو ادامه بدم :|
من: راحت باشین :'>:|
 
من و دبیر پرورشی امسالمون که همش گیریم به هم :))
من _
دبیر پرورشی +
( چند دفعه ازش انتقاد کردم حالا مثال میخواست بگه اینقدر منو ضایع نکن وقتی تو سالن دیدم :)
+ خانوم شما یه چند لحظه تشریف بیارید :-l
_ منننن؟؟؟؟:-/
+ بله :-w
...
+ خب دخترم اسمت چیه ؟
_ پردیس :-"
+ آهان خب پردیس خانوم ، شما تک فرزندی ؟ :-?
_ نع:-"
+ آهان پس بچه بزرگی ؟:-?
_ نع:-"
+ خب پس حتما یه خواهر بزرگتر داری؟:-?
_ نع:-"
+ ~X(خب ببین دخترم من به نظرم شما خیلی دختر خوبی هستی یعنی اخلاق و رفتار اتو که میبینم به نظرم خیلی دختر خوب و عاقلی هستی ... ( ولی )
_ نع :-":-?
( چقدم روانشناسانه حدس میزد=)))
 
داییم: چه خبر چطور میخونی؟؟
_: میخونم دیگه خوب نه ولی .‌‌‌...
+بخون حداقل فرهنگیان قبول شی
_ برو بابا دایی فرهنگیان چیه :/
+ بچه تو ببین اصن با این وضع درس خوندنت فرهنگیان رات میدن یا نه ..
_:|:-"
 
من=+
یکی از دوستان=-
-حسام میدونی چی از صد تا فحش بدتره؟
+نه!
-صد و یه دونه فحش.
من=..........:|:|:|:|:|؟؟؟؟
و باز هم من=:|:|:|.....
ما داریم به کجا میریم؟ به کجا چنین شتابان؟؟
 
من=+
یکی از دوستان=-
-حسام میدونی چی از صد تا فحش بدتره؟
+نه!
-صد و یه دونه فحش.
من=..........:|:|:|:|:|؟؟؟؟
و باز هم من=:|:|:|.....
ما داریم به کجا میریم؟ به کجا چنین شتابان؟؟


این من نبودم که:|:|:|:|:|
 
دبیر شیمی مون:بچه ها اگه گفتین به سدیم و کلر که با هم ترکیب شدن چی میگیم؟
ما: بیوند یونی؟جاذبه الکتروستاتیک؟....؟؟؟
دبیر شیمی مون: نخیییر بهشون میگیم بیوندتان مبارک:-j:-j
ما::|:|:|:|:|:|:|:|:|:|
 
+ تصمیم گرفتم عاشق بشم!
~ ‌‌‌‌‌[ با تعجب نگاهش میکنم]
+نمیدونم عاشق کی، ولی خب تصمیمش رو گرفتم!
 
+ شروع میکنم ولی دوباره ول میکنم

- اون چیزی که روش کبریت میکشی باروت تو نیست

+ خب پس هنوز باروت‌م رو پیدا نکردم
 
Back
بالا