دیالوگ‌های واقعی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع reza__sh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
-آشتی؟
+قهر نبودم
-واو، پس کی بود از صبح حرف نمیزد؟
+سر کلاس معلم زل زده تو چشام انتظار داری جواب بدم؟
-باشه بابا، میخوای بریم همونجای قبلی بستنی بخوریم؟ حس میکنم هنوز ازم ناراحتی
+نمیخواد، بعد کلاس رفتم واسه دوتامون خریدم، دیدم امروز حوصله نداشتی…
-چیییییییی؟! *بغض*
+ اه اه آبغوره نگیر...بیا بخور
-باشه ولی اول بغل
 
یکی اقاهه ای: دختر بودنم واقعا سخته ها.. پسر بودنم کم کم داره سخت میشه

البته هنوز دانشجویه سربازی نرفته😂
 
بزارید هوا ها خوب شه ازتون امتحان میگیرم.میدونم خیلی مشتاقین:/
(معلم پیر شیمی)
 
-دلم یه یونیکورن میخواد.
+یونیکورن چیه ؟ برای چی دلت میخوادتش؟
-یونیکورن اسب تک شاخ پرنده ؛ که باهاش پرواز کنم.
+خب با من پرواز کن.
-شما که بال نداری مادر من.
+درسته که بال ندارم ولی میتونم بال پروازت بشم.

دیالوگ بین من و مامانم
 
کلاس فیزیک درحالی که بارون میاد:
-یکی از بچه ها: هوا دونفرست
-معلم: بعد کلاس با هم میریم بیرون غصه نخور
 
- چرا یه آدم باید بیاد وقتشو سر یه سری آدم دیگه تلف کنه که اونارو دلداری بده و کمکشون کنه ؟
+ ما 9 میلیارد ادمیم
میتونیم یکم این جهنمو واسه هم قابل تحمل تر کنیم
 
در این باب
به مناسبت ماه پراید بپردازیم به اینکه چرا اخیرا از هر کی خوشم اومد به چشم برادری، گی از آب در اومد.

💘 gay men hold a special place in my heart +
((((((: too bad they don’t hold a special place for you in theirs -
💀
 
یا برام آیفون میخری یا من گل بهت تقدیم میکنم، گل مخفف گه شل !
یه بچه بی تربیت به باباش میگفت
 
[داخلی- روز- آمفی‌تئاتر دبیرستان]
+بچه‌ها شما یکسال و شاید دوازده‌سال زحمت کشیدید و مثل سَـ..- سخت کار کردید. نگران نتیجه نباشید و آرامش خودتونو حفظ کنید.
 
مکالمه صورت گرفته بین من و برادر چهار ساله ام:
-دلت می‌خواد زود بزرگ بشی؟
+می‌تونم برم بالکن؟(چون گفتیم فقط آدم بزرگا می‌تونن برن تو بالکن)
-آره می‌تونی.
اگه می‌خوای زودتر بزرگ شی باید بذاری گازت بگیرم. هر چقدر من گازت بگیرم زودتر بزرگ می‌شی.
(دستش را با اکراه جلو می‌گیرد*)
+یواش بگیریا.
-باشه.
چند روزی بعد سر سفره شام:
مامانم: محمدحسن اگه غذا نخوری کوچولو می‌مونی. اون وقت کیان و امیرمحمد و بقیه دوستات بزرگ می‌شن، بعد تو هنوز کوچولو موندی.
+نه من غذا نمی‌خورمم، اونا بزرگ نمی‌شننن، من گاز می‌گیرم بزرگ می‌شممم. (دست خود را گاز می‌گیرد*)

خواهر ۸ ساله ی دوستم:
- می‌گم طهورا، اگه زینب(خواهرش) باهات شوخی کرد ناراحت نشی ها. اخلاقشه.

-چرا با ژ رنگ نداریممم؟
+کاش معتاد بودیم، می‌نوشتم ژرد.
 
+تا حالا عاشق شدی؟
_تو عمرم سی ثانیه عاشق شدم
+حالا چی؟
_سی ساله به اون سی ثانیه فک میکنم
 
داداشم از تهران اومده بود رفتن با دوستاش بیرون
مکالمه ی منو مامانم:
مامان: عسل چرا تو نرفتی؟
عسل: وا مامان جان من کجا برم اخه؟!!!
مامان: حواسم نبود وگرنه میگفتم تو رو هم با خودش ببره! دیوونه میرفتی با دوستاش آشنا میشدی انقدر دوستاش خوشگلن
عسل: آخه من بین این همه پسر که اصلا دختر نیست کجا میرفتم؟ اونوقت راحت نبودن نمیتونستن قشنگ و راحت حرفاشونو بزنن
مامان: وا خب راحت نباشن عه
عسل: 😐 =)) :))
 
خانوم: آقا ببخشین وقتی به ماشینم استارت میزنم میگه تک تک
مکانیک : پس شما هم بگین کافو کافو :))
 
بابام: عسل؟ من: جونم /بابام: عسل؟ من: جان/ بابام: عسللل؟ من: بله / همچنان بابام: عسلللل؟ من: جونم/ بابام: چرا آخه عصبانی نمیشی تو؟؟؟؟ من: :)) =))
 
مادربزرگ: زهرا رفته بود شیراز ویرش میکردی؟
فافالو: چی؟
مادربزرگ در تلاش برای فارسی‌تر سازی جمله: یادش میکردی؟
فافالو: دلم براش تنگ میشد گریه میکردم
 
المپیادی : خب ببینین اینو فنویک میشه زد
استادش : من فنویک بلد نیستما
المپیادی : خب منم بلد نیستم ولی بزارین با فنویک توضیح بدم


___________________________________
استاد : این رادیکال دو بچه داره
پس قطعا درسته راهت

من : یعنی چی رادیکال دو بچه داره
وات د هل
 
Back
بالا