شیطنت ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع hidden
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

نظر شما راجع به گول زدن چیه؟

  • انجام دادم.بد نیست.

    رای‌ها: 52 73.2%
  • انجام ندادم.بد نیست.

    رای‌ها: 4 5.6%
  • انجام دادم.بده.

    رای‌ها: 9 12.7%
  • انجام ندادم.بده.

    رای‌ها: 6 8.5%

  • رای‌دهندگان
    71
  • Poll closed .
پاسخ : شیطنت ها

دستگیره در کلاس خراب بود . از بیرون خیلی سخت باز میشد . ما هم عربی داشتیم .
در رو بستیم و هممون ساکت نشستیم تو کلاس
معلمه اومد یه کم با در ور رفت . گفت " بچه ها ؟ باز کنید " ما هم که به رو خودمون نیاوردیم
دیگه دید داره کم میاره کلاس ما رو ول کرد رفت کلاس بغلی :))
جالب اینجا بود که کلاس بغل هم حسابان داشت ولی مث اینکه معلمشون با معلم عربیه رودروایسی داشت چون کلاس خودشو داد به اون ;D
ما هم یه زنگ بیکار بودیم هیچکی هم نگفت " بچه ها معلم ندارید چه غلطی میکنید " B-)
 
پاسخ : شیطنت ها

سلام به همه دوستان...یادمه یه معلم عربی داشتیم؛تمام جزوه ها و معنی درسها رو تو دفترش نوشته بود...بعد یه روز من دفترمو گم کرده بودم...معلممون یه کاری واسش پیش اومد یه دفه رفت.وسایلشم نبرد.منم فرصتو غنیمت شمردم و دفترو دزدیدم.بعدشم خودمو زدم به سر درد و رفتم خونه.معلممون دید دفترش پیدا نمیشه به مدیر مدرسه گفت که دیگه نمیتونه ادامه بده.مدیرمونم یه معلم جدید واسمون گرفت...بیچاره معلممون!!! [-o< :-s
 
پاسخ : شیطنت ها

ما روی در دفترمون نوشتیم ورودی 800 تومان ازش عکسگرفتیم فرستادیم 20:30 ! ;D ;D ;D
 
پاسخ : شیطنت ها

دوم راهنمایی زنگ تفریح تموم شده بود ولی هنوز معلما نیومده بودن سر کلاسا. معلم علوممون رفته بود تو آزمایشگاه کار داشت. کلید آزمایشگاه هم به در بود ;D
با دیدن کلید افکار شومی به ذهنمون رسید B-) و در قفل شد ;))
معلم علوممون با تمام قدرت به در می کوبید و ما =))
 
پاسخ : شیطنت ها

آقا این مالِ چن سال پیشه...اون موقعا که ملت با دایال آپ وصل میشدن ;D
اعتراف میکنم منو دختر عمه هام توی خونه بودیم ساعتای 2 ی نصف شب...بعدش خونه ی عمم اینا با دایال اپ وصل بود به اینترنت،پسر عمم یه سوپپرمارکت داشت نزدیک خونشون،که از تلفن همون سوپر مارکت به اینترنت وصل میشدیم...اون شب همون ساعتای دو و اینای نصف شب پسر عمم رفته بود خونه ی بابابزرگش ،سوپر مارکتشم بسته بود قاعدتاً! ;D

بعد ما دیدیم حوصلمون سر رفته از طریق دایال آپ که وصل بود به تلفن سوپر مارکت زنگ زدیم به موبایلش... >)
بیچاره کم مونده بود سکته کنه... :))
 
پاسخ : شیطنت ها

سلام...بچه که بودم همیشه وقتی میرفتیم خونه عمم یه حوض داشتی تو خونشون...همیشه ظرفاشونو میذاشتن لب حوض.منم همیشه مینداختمشون تو حوض... ;D ;D چه شیطون بودیما...
 
پاسخ : شیطنت ها

ماسر کلاس اجتماعي خوابيم واينا من اومدم با اينه نور بندازم تو چشم دوستم افتاب شديد کور کننده اشتباهي افتاد تو چشم معلمه انقدر شديد بود جلو چشمشو گرفت ري.م به خودم
 
پاسخ : شیطنت ها

سلام به همگي...بچه كه بوديم تو همسايگي خونه پدر بزرگم يه خونواده بودن كه يه بچه تقريبا 4 ساله داشتن...يه روز اون بيچاره رو گرفتيم و آرد بهش خورونديم بعدشم يه ليوان آبم به زور بهش داديم...بيچاره داشت خفه ميشد.ما كه ترسيده بوديم فرار كرديم رفتيم خونه پدر بزرگم بعد خالم اومد واسش بيرون آورد...بيچاره اون بچه
 
پاسخ : شیطنت ها

راهنمایی ک بودیم معلم دینیمون همیشه میگفت 1 تک زنگو بخونین اون یکی تک زنگو ازتون میپرسم.ما هم همیشه قبل از زنگ دینی میرفتیم برق مدرسه رو قطع میکردیم ک نتونن تک زنگو بزنن.معلممون هم یادش می رفت بپرسه ;)
 
پاسخ : شیطنت ها

اسم معلم اجتماعيمون شعله ست بعد بچه ها قبل کلاسش هميشه اتيشو شعله واينا ميکشن پاي تخته بعد اخرين جلسه اومدگفت بچه ها شوخي از يه حد بگذره لوس ميشه ما:o
جنبه رو داشتي
 
پاسخ : شیطنت ها

سر کلاسای دینی من کلا عادت دارم سرمو میذارم رو میز گوش میدم تا خوابم ببره (:|
حالا این دبیر ما یه جلسه داشت درس میپرسید خواست مچمو بگیره به خیاله خودش B-)
خلاصه وسط سوالای یکی از دوستام یهو به من گف فلانی دو مورد از .....نام ببرید؟ :-/
منم داشتم خواب میدیدم!! 8-^
بخت باهام یار بودو به همون حالت خوابیده یه چرتو پرتایی گفتم که بازم از بخت خوش ما عین جواب بود B-)
کف کرد! :o
راستش خود منم کف کرده بودم! :o :))
 
پاسخ : شیطنت ها

همین امسال از طرفِ مدرسه رفته بودیم مشهد.. بعد 2تا اتفاقِ بد افتاد که کلن همه حالشون گرفته بود بعد من یه ماسکِ ترسناک خریدم :دی بعد تو رستورانِ هتل همه نشسته بودیم منتظر معلما که بیان بعد از اونجایی که زهرا دقیقن پشتِ معلما نشسته بود دادم بهش بعد معلما اومدن پایین و نشستن بعد معاونمون داشت با مدیر صحبت میکرد که یهو یه ماسک اومد جلو صورتش..
بیچاره چقد ترسید =)) =))
ولی حال و هوا عوض شد خوب بود.. : )
 
پاسخ : شیطنت ها

سلام.یه روز پسر عموم گفت بیا یرم مغازه بستنی بخریم...رفتیم و از اونجایی که من میدونستم که پسر عموم واسم یه نقشه ای کشیده من پیش دستی کردم و تا پسر عموم میخواست بستنی ها رو بگیره و فرار کنه من چندتا بیسکویت و پفک نمکی و...برداشتم و زدم به چاک... ;D حالا صاحب مغازه پسر عمومو گرفته بود و ...صاحب مغازه X-( X-( X-( پسر عمومم ^#^ ^#^ صاحب مغازه دوباره بیشتر X-( X-( X-( پسر عموم :(( :(( :((
 
پاسخ : شیطنت ها

داداشم میرفته مدرسه از این ادامسا که میجویی بعد تفت رنگی میشه ;D
میجوئیده میریخته رو میز معلم
معلمم برگه ها رو میذاشته رو اینا :-&
 
پاسخ : شیطنت ها

مدرسه قبلیمون سقفش 3 متر بود دوستم رو میز وایساد قلاب گرفت من رفتم رو سقف اسمه دوستمو نوشتم !!!! :-\
موقع کارنامه دادن مدیرمون کارناممو نمی داد میگفت چطوری نوشتی!!!!!! ;D
 
پاسخ : شیطنت ها

یه بار راهنمایی بودیم.اخرین روز بود با دوستم رفتیم 6 تا ساندویچ خریدیم یه جوری برنامه ریزی کردیم به موقع بر گردیم اما استثنا اونروز زود زنگو زده بودن .رفتیم تو حیات خالی دوییدیم بیرون .اخه مدیر افتاده بود دنبالمون....تو خونه یه زنه بیرون مدرسه قایم شدیم...اون که رف رفتیم صحیح و سلامت تو کلاس نشستیم....وسطاش اتفاقا افتاد که اگه مدیر لهمون میکرد بهتر بود
 
پاسخ : شیطنت ها

8ساله بودم ميخ فولادىرو كردم توپريز برق اما سالم موندم
فقط چن ثانيه بندرى رقصيدم جاى رقاصاى حرفه اىخالى بود;-)
 
پاسخ : شیطنت ها

من بچه که بودم ، البته نه خیلی بچه حدودا 8،9 ساله،وقتی میرفتیم پارک مینشستم هر کی رد میشد بش تیکه مینداختم ;D
فرقی هم نمیکنه کی بودا... ;D یه بار یه افسر پلیس اومد رد شه بعد از این چوب ــا دستش بود. :-" بعد من بش گفتم:آقا پلیسه به جا تفنگ چوب دستته؟؟؟ :)) :-"
اونم با حالت ;D و :-" رد شد وگذشت ولی من میدونم تو دلش حالت X-( و :-L داشت فوران میکرد ;D
 
پاسخ : شیطنت ها

یه بار قبل زنگ عربی فکر کنم هف هشتا اسپری با بو های مختلف رو میز معلمه خالی کردم .که بیچاره معلمه نمی تونست سر میزش بشینه و تا اخر زنگ وایساد.فکر کنم سرطان ریه گرفت
 
پاسخ : شیطنت ها

مايه روز تو مدرسه كلاس داشتيم ،بعد پدر مهربان بنده گويا منو فراموش كرده بودن :-"

بعد من تو مدرسه تنها بودم با اين سرايداره،بعد خيلى احساس بچه مثبتى و بى خاصيتى بهم دست داد!

پاشدم رفتم تو كلاسمون ،بعد كل كِرِم ِچرب كننده رو خالى كردم رو تخته ى كلاس ^#^

بع يادم اومد فرداش شنبه است،واسه زبان ميريم تو يه كلاس ديگه..بد يه ذره بيشتر كرم برام نمونده بود.

رفتم تو اون كلاسه كرم هارو يه خط درميون زدم \:D/يعنى به صورت عمودى از بالا ماليدم اومدم پايين ،مثلا ٥سانت ميزدم٥سانت نميزدم كه كم نياد(:لامپ!)

عملا فرداش سوت ميزديم تو كلاس. زنگ اول رياضى بعدش زبان و ورزش و زيست(پاتخته مينويسه معلمه)

به هيچ بنى بشرى هم نگفتيم چ كرديم(يه وقت فكر نكن برا عدمه اعتماده ها..آخ آخ دماغم!)

رياضيه همش ميگفت جون من چيكار كرديد مگه ميشه تخته خود به خود اينطورى شه =))
 
Back
بالا