پاسخ : شیطنت ها
این مطلب طنز است جدی نگیرید
سلام
امروز میخوام اعترافاتی بکنم و خاطرات دوره ی جاهلیت و راهکار ها و روش ها و طرح کار هامون رو براتون توضیح بدم
بعد از سال اول و دوم که هر کس تنهایی یا توی گروه های مختلف کار میکرد و گروه و ثابت و مشخصی وجود نداشت ما سال سوم یه گروه 7 نفره تشکیل دادیم که مثلا آدم شیم ولی فقط هر کسی خودش میدونست که همچین قصدی نداره
برای مثال قوانینی گذاشتیم که چندتاش رو براتون مینویسم:
دروغ نگیم
غیبت نکنیم
فحش ندیم
توی مدرسه اسم هیچ پسری رو نبریم
در مورد داداش ها و فامیل های مذکر هم هیچ حرفی نزنیم
دخترای خوبی باشیم و کمی هم درس بخونیم
و ........
اسم گروهک رو گذاشتیم هفت آل بقا (از راز بقا گرفته میشه)
اداره و کارگاه ما هم آخر کلاس بود،یعنی آخر کلاس 7 نفر مینشستن که ما هفت نفر بودیم
توی ذهنتون یه هفت ضلعی در نظر بگیرید
از اونجایی که هیچ کدوممون قصد خوب شدن رو نداشتیم گروه ما به یه گروهک مخ زنی تبدیل شد که البته هر جور کار خلافی میکرد ولی کار اصلیش مخ زنی بود
وظایف هر یک از گروه:
فاطمه(و):مدیر گروه و تشکیل دهنده ی گروه که کار نظارت بر گروه رو داشت و همه ی کار ها زیر نظر اون انجام میشد
آذر:راهنمای گروه و متخصص در مخ زنی و مشاور در امور(همه جای شهر شعبه زده بود،با هر کس که میخواست خیلی راحت دوست میشد،همه نوع دوستی هم داشت،از بی سواد و ولگرد تا وزیر نفت،از 8سال تا 38 سال)
سارا:جذب سوژه ،جذب99%سوژه ها و هدف های ما توسط سارا انجام میشد
ریحانه:طراح انواع دروغ ها ....تو این همه سال ما یه حرف راست از زبون این ریحانه نشنیدیم،با دروغاش کار ما رو راه مینداخت و گاهی هم از دروغاش استفاده میکردیم
خودم(راضیه):بررسی خطر های ممکن در هنگام اجراءکار،در صورت امکان حل مشکلات و نابودی خطر ها و در غیر این صورت آگاه ساختن گروه از این خطر ها
فائزه:تایید کننده طرح ها ،هر طرح و برنامه ای که ریخته میشد باید زیر نظر فائزه مورد بررسی قرار میگرفت و تایید میکرد تا به مرحله اجرامیرسید
فاطمه(ح):نکته برداری و ثبت فعالیت های انجام شده و ابداع راهکار های نو
که البته بعد از مدتی فاطمه(ح) از گروه ما انصراف داد و جای خالیش دل همه رو پر کرد
البته کسانی هم بودند که حضور داشتند ولی عضو ثابت نبودند مثل سیما که تغریبا میشه عضو نیمه ثابت به حساب به حساب بیاد
نحوه ی انجام کار:
کار ما بسیار دقیق و حساب شده انجام میشد ،برای مثال اسم های جعلی وجود داشت که باعث میشد تنها اعضا گروه متوجه منظور صحبت کننده بشوند ،به چند تا از این اسم ها توجه کنید:
مطهره
سعیده
الجللاه ،اودین
آخر د
آخر ل
سر
ته
یک چهارم
یک سوم
یک دوم
گزینه ی جوان
و.....
برای اجراء بعضی از فعالیت های فوق تخصصی نیاز به سیم کارت جدید بود و چون بودجه ی ما به خید سیم کارت نمیرسید و مهم تر از اون به زیر 18 سال سیم کارت نمیدادند ما از سیم کارت دوست عزیز و گزامی سیما جان استفاده میکردیم(جا داره همین جا از ایشون قدر دانی و تشکر به عمل بیاوریم)
پاتوق تفریحی ما هم بعد از ظهرای هر پنجشنبه ،زیر زمینی نضیف بود (برای دوستان غیر اینجایی:بستنی فروشی نضیف)البته بعضی وقتا هم کسی حاضر نبود پول بستنی رو تقبل کنه به پارک توحید مراجعه میشد
خونه ی ما هم که ظاهرا خونه ی خودشون بود (جا داره در اینجا ذکر کنم اون پرده ی پذیراییمون رو که اونروز کندند رو من هنوز دارم تو سریش رو میخورم)
من بیشتراز این اجازه ی فاش کردن اسرار رو ندارم
