اگه با اینکه میدونی،
میتونی با یکی باشی
که از تنهایی دربیای،
دستاش رو بگیری
و باهاش قدم بزنی
اما تنهایی رو انتخاب کردی
اگه با اینکه میدونی
دیگه هیچ وقت به این سن و سال
و به این شور و شوق جوونیت برنمیگردی
و دیگه حوصله قهر و آشتی و لجبازی
و کل کل الکی با کسی رو نداری
اما تنهایی رو انتخاب کردی
اگه با اینکه میدونی
دیگه لذت بوسیدن یواشکی
و ترس از قرار تو کوچه و خیابونهای شهر
و از این کافه به اون کافه رفتن رو
دیگه شاید هیچ وقت تجربه نکنی
و تنهایی رو انتخاب کردی
اگه با اینکه میدونی
شاید دیگه هیچ وقت عاشق کسی نشی
اما بازم تنهایی رو انتخاب کردی..
باید بگم حداقل به خودت خیانت نکردی^_*
تظاهر به دوست داشتن کسی نکردی
وقتی عاشق کسی نبودی،
اونو الکی وابسته به عشق نکردی...
بالاخره در زندگی هر آدمی ؛
یک نفر پیدا میشود که بی مقدمه آمده ، مدتی مانده ، قدمی زده و بعد اما بیهوا غیبش زده و رفته ...!
آمدن و ماندن و رفتن آدمها مهم نیست ...
اینکه بعد از روزی روزگاری، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید، آن شخص چگونه توصیفت میکند مهم است ...
اینکه بعد از گذشت چند سال، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است ...
اینکه آن ذهنیت مثبت است یا منفی ...
اینکه تو را چطور آدمی شناخته، مهم است !
منطقی هستی و میشود روی دوستیات حساب کرد ؟
میگوید دوست خوبی بودی برایش یا مهمترین اشتباه زندگیاش شدی ...؟
اینکه خاطرات خوبی از تو دارد یا نه برعکس
اینکه رویایی شدی برای زندگیاش یا نه درسی شدی برای زندگی ...؟
به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار میگذارند، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد ...
وگرنه همه آمدهاند که یک روز بروند ...!