جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

_Hani_

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
694
امتیاز
10,964
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
گفت چادرت را بپوش ایمان مردی نلرزد
ایمانی که به گیسویی بلرزد به چه ارزد؟!
 

Bk_201

کاربر فوق‌حرفه‌ای
کنکوری 1404
ارسال‌ها
714
امتیاز
9,777
نام مرکز سمپاد
دیگه سمپاد نیستم
شهر
به شما ربطی نداره
سال فارغ التحصیلی
1404
میخوام برم پا ندارم
میخوام نرم جا ندارم
گریه کنم دل ندارم
داد بزنم نا ندارم
 

*100RA*

از بچه های بیتوین تو واتر
کنکوری 1404
ارسال‌ها
4,002
امتیاز
19,345
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1404
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غم گسار و غم نشین و مونس شب های من
 

Scarlett

✷‿✷
ارسال‌ها
439
امتیاز
7,573
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
2025
خدایا
مرا صفایی عطا کن
تا آنچه را توانایی تغییر ندارم
بپذیرم؛
مرا شجاعتی عطا کن
تا آنچه را توانایی تغییر دارم
تغییر دهم؛
و خردی
تا آن دو را از هم باز شناسم.
 
ارسال‌ها
608
امتیاز
6,604
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
ما در درون خود لبخند می‌زنیم
ولی اکنون پنهان می‌کنیم همین لبخند را.
لبخندِ غیر قانونی
بدان سان که آفتاب غیر قانونی شد و
حقیقت نیز.
ما لبخند را نهان می‌کنیم، چنانکه تصویر معشوقه‌مان را در جیب
چنان که اندیشه‌ی آزادی را در نهان جایِ قلب‌مان.
همه‌ی ما که اینجاییم، یک آسمان داریم و
همین یک لبخند.
شاید فردا ما را بکُشند
اما نمی‌توانند این لبخند و
این آسمان را از ما بگیرند.
می‌دانیم؛ سایه‌هامان بر کشتزاران خواهد ماند
بر دیوار گِلی که کلبه‌هامان را در بر گرفته
بر دیوار عمارت‌های بزرگ فردا
بر پیشبند مادر که در سایه‌ی ایوان
لوبیا سبز پاک می‌کند.
می‌دانیم، این همه را می‌دانیم.
فرخنده باد تقدیر تلخمان
فرخنده باد همبستگی‌مان
و فرخنده باد، جهانِ فردا!

یانیس ریتسوس
 
ارسال‌ها
1,063
امتیاز
19,027
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
یکی تو ۲۳ سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو ۱۰ سال بعد به دنیا میاره،اون یکی ۲۹ سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره

یکی ۲۵ سالگی فارغ التحصیل میشه ولی ۵ سال بعدش کار پیدا میکنه، اون یکی ۲۹ سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه

یکی ۳۰ سالگی رئیس شرکت میشه و در ۴۰ سالگی فوت میکنه، اون یکی ۴۵ سالگی رئیس شرکت میشه و تا ۹۰ سالگی عمر میکنه

تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر. تو توی زمان خودت زندگی میکنی پس آرام باش، از زندگی لذت ببر و خودت را با دیگری مقایسه نکن.
هر کسی سرنوشت خودش را دارد...
 

Bk_201

کاربر فوق‌حرفه‌ای
کنکوری 1404
ارسال‌ها
714
امتیاز
9,777
نام مرکز سمپاد
دیگه سمپاد نیستم
شهر
به شما ربطی نداره
سال فارغ التحصیلی
1404
به بخت اگر باور داشته باشیم هم امروز یا هم امشب آرامش فرا می رسد


تو را و مرا

از این دم اگر لذت ببریم زندگیمان در دست های ماست و ما تنها بار مسئولیتمان را بر دوش می کشیم

شاملو/مارگوت بیکل
 

MRΣZA

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
378
امتیاز
4,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ابهر
سال فارغ التحصیلی
1403
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
مهندسی برق
باد ما و بود ما از دادِ تو است
هستی ما جمله از ايجاد تو است

لذت هستی نمودی نيست را
عاشق خود کرده بودی نيست را

لذت انعام خود را وامگير
نقل و باده و جام خود را وامگير

ور بگيری کيت جست و جو کند
نقش با نقاش چون نيرو کند

منگر اندر ما مکن در ما نظر
اندر اکرام و سخای خود نگر

ما نبوديم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفته ما می شنود
 

اَشی مَشی

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
137
امتیاز
2,104
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1400
و مردم محله‌ی کشتارگاه
که خاک باغچه‌هاشان هم خونی‌ست
و آب حوض‌هاشان هم خونی‌ست
و تخت کفش‌هاشان هم خونی‌ست
چرا کاری نمی‌کنند.

(فروغ فرخزاد)
 

شیـوا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
365
امتیاز
14,715
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
یه سری خاطرات سبز شیمیایی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
هیچ بنایی ناگهان فرو نمی‌ریزد، هیچ رشته‌ای ناگهان گسسته نمی‌شود، هیچ رابطه‌ای ناگهان تمام نمی‌شود، ناگهان وجود خارجی ندارد. ناگهان نامی است که به «تدریجی» می‌دهیم که از آن غافل بوده‌ایم. ناگهان دروغی است که به خودمان می‌گوییم.
 
ارسال‌ها
1,063
امتیاز
19,027
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
و بالاخره
روزى
در سال هاى دور
اين را می فهمى
كه فرق بسيار زيادى است
بين اينكه
خاطرات در شما حل شوند يا ته نشين...
 
ارسال‌ها
608
امتیاز
6,604
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
چرا زهر در آب می‌ریزید
و خاک در نان؟
چرا پس‌مانده‌های آزادی را
در بیغوله‌ی دزدان ریخته‌اید؟
چون به صدای بلند
نفرین نکردم سرنوشت تلخ دوستانم را؟
چون وفادار ماندم
به سرزمین اندوهبارم؟
اینگونه هم هست. شاعر نمی‌تواند زنده باشد
بی سایه‌ی تبر جلاد بر گردن
سرنوشت این بود که جامه‌ی گناهکارانِ پشیمان به تن کنیم
و شمع در دست و بغض در گلو گام بسپاریم.

آنا آخماتووا
 

Lushato

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,899
امتیاز
22,562
نام مرکز سمپاد
frz 1
شهر
idk
سال فارغ التحصیلی
1403
صبح جمعه، کتاب می‌خواندم
علّت رنگ پرچم قرمز
شرح و تفسیر شعری از حافظ
اکتشافات توی عصر فلز
توی کوچه سعید را کشتند

ظهر جمعه کتاب می‌خواندم
راه‌های روان‌شناسی زن
شرح تاریخ پرشکوه وطن!
امتیازات بچّه‌دار شدن
توی کوچه ستاره را کشتند

عصر جمعه کتاب می‌خواندم
نقد بر روی اقتصاد نوین
زندگیِ سگیِ توی اِوین
آخرین خاطرات «مستر بین»!!
توی کوچه امیر را کشتند

شب جمعه به خواب که رفتم
خانه از زندگی لبالب بود
همه‌چی واقعا مرتّب بود
شبِ شب بود، تا ابد شب بود
داخل کوچه هیچ‌چیز نبود

سید مهدی موسوی
 

Lushato

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,899
امتیاز
22,562
نام مرکز سمپاد
frz 1
شهر
idk
سال فارغ التحصیلی
1403
مثل لنجی که برنخواهد گشت، گاهِ دل کندن و جدا شدن است
این که دریا چقدر بی‌رحم است، اولین درس ناخدا شدن است

دست‌هایت شبیه لنگرگاه، خسته و بی‌قرار و مضطربند
دست من مثل لنگری لرزان، غرق در وحشت رها شدن است

گفتی از این به بعد، گفتم نه! بعد از این هیچ کس نخواهد بود
سینه‌ام قبر یک نفر باشد، بهتر از کاروان‌سرا شدن است

ما دو آوازِ خالی از آوا، ما دو فریادِ در گلو مانده
ما سکوتیم و مرگمان بی‌شک، در تب‌وتاب هم‌صدا شدن است

در جهانی که عشق کافی نیست، چاره‌ای جز خیال‌بافی نیست
بافه‌هایی که دوست می‌داریم، همه در حال نخ‌نما شدن است

لنج من بی‌مهار و بی‌لنگر، روی آب ایستاده بی‌حرکت
این رها بودن و جدا نشدن، بدترین شکل مبتلا شدن است

عبدالمهدی نوری
 
بالا