شاید ، شاید که ما نیز عروسک های کوکی یک تقدیر بودهایم. ما هرگز از آنچه نمیدانستیم و کسانی که نمیشناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغات آشنایی هاست.
هیچ پایانی به راستی پایان نیست. در هر سرانجام، مفهوم یک آغاز نهفته است. و چه کسی میتواند بگوید "تمام شد" و دروغ نگفته باشد. بار دیگر ،شهری که دوست می داشتم. نادر ابراهیمی
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم:
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
یک نفر میرسد از راه که ماه پیش نگاهش کم است بر دل من مرحم است دل شده دیوانه او وای وای
یک نفر میرسد از راه که من چشم دلم روشن است صاحب قلب من است اشک منو شانه او وای وای
کدام سوی روم کز فراق امان یابم؟
کدام تیره شب هجر را کران یابم؟
ز تند باد فراقم بریخت برگ وجود
کجاست بویی از آن بوستان که جان یابم؟
زبان نماند ز پرسش هنوز نتوان زیست
اگر بیافتنش را کسی زبان یابم
به هجر چند کنم جان، بمیرم ار یک بار
خلاص یابم، بل عمر جاودان یابم
به جان ستاند، اگر باد گردی آرد ازو
که کیمیای سعادت ز رایگان یابم
ز آفتاب جمالش بسوختم، یارب
کجا روم که از این روز بد امان یابم؟
ستاره سوخته می آید از دلم درهم
چو طالع این بود، آن ماه را چسان یابم؟
چو جان دهم من از آن سو بر، ای صبا، خاکم
مگر ز گم شدن خویشتن نشان یابم
به خواب داد مرا خسرو از لبت شکری
مگر که بوسه بدین گونه زان دهان یابم
شنیده ام عزم سفر کرده ای
هوای دلدار دگر کرده ای
مهر مرا ز سر به در کرده ای
تو رو به خدا اگه میشه تنها نرو
،،،،،،،
اونجا که میری نمیدونم کجاست
زمین شادیه یا جای غماست
خاک غریبه هست یا آشناست
بگذر از این سفر تو بی ما مرو
.....
به راه دور نری تو افسرده شی
رنج سفر نبینی آزرده شی