خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
من سالها نماز خوانده ام !
بزرگترها میخواندند من هم میخواندم
در دبستان ما را برای نماز به مسجد میبردند
روزی درِ مسجد بسته بود
بقال سرگذر گفت : نماز را روی بام مسجد بخوانید
تا چند متر به خدا نزدیک تر باشید !!!
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد
و من سال ها مذهبی ماندم، بی آنکه خدایی داشته باشم ...