ریحانه سلام! شنیدم تو هم به کمپین «بدنم را دوست دارم» ملحق شدهاى و توى همه اکانتهاى مجازىات عکست را پخش کردهاى و زیرش هشتگ زدهاى و مسیح علینژاد را تگ کردهاى. لایک و کامنت هم زیاد گرفتهاى از فالوورانت. راستش خیلى غمگین شدم. ولى از اینکه هنوز وارد کمپین چهارشنبههاى سفید نشدهاى خوشحالم. چون مىترسم دستگیرت کنند. راستش به قولِ یکی، «نداشتنت بهتر است از نبودنت.» به همین بودنهاى بدون هم، هم راضى هستم. به قهقهههای پدرت قسم. فقط از وقتى که اسم کمپین را شنیدهام کمى نگران شدهام و کنجکاو تا بدانم چه مدل عکسى از خودت منتشر کردهاى که اینقدر استقبال شده. حتى چند بار هم خواستم با اکانتِ دوستانى که تو را فالو دارند بیایم و عکست را ببینم ولى ترسیدم ضایع باشد و ناراحتت کند. امیدوارم همان عکسى را که با شال طوسى رنگت گرفته بودى، منتشر کرده باشى. البته اگر قبلش با من مشورت مىکردى همان دقیقه بهت مىگفتم که اصلا نیازى نبود به این کمپین و آن دخترهى مو وزوزى بپیوندى. همان استیکرهاى چشم قلبىام که در روزهاى اول برایت مىفرستادم گواه بودند بر اینکه تو همه جوره زیبایى. حتى بدون شال طوسى رنگت. اصلا اگر نیاز مىشد گل سرخ مىگرفتم لاى دندانهایم و زیر پنجره خانهتان گیتار مىزدم و عاشقانههاى نزار قبانى را برایت مىخواندم تا باورت شود خدا خودش مىداند دارد چه کار مىکند. تا باورت شود تو را دوست دارم. بدون کمپین و هشتگ و اداواطوار. این را به پدرت هم بگو
دوستدارت. نویسنده
#کامل_غلامی
از مجموعه: «نامه به ریحانهاى که هرگز عاشقم نشد» | نامه پنجم