جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وأعودُ.. أعودُ لطـاولـتي
لا شيءَ معي.. إلا كلمات
باز می گردم ، به میز تحریرم باز می گردم
چیزی با من نیست به جز «کلمات»
...
کلماتی که شبیه کلمات دیگر نیست

نزار قبانی
 
احساس میکنم منتظر چیزیم که هیچ وقت اتفاق نمیوفته

دروغ گفتن به کسی که خالصانه باهاته بی مرامیه
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
ز تمام بودنی ها ، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن ، دلم آرزو ندارد
استاد منزوی
 
تلخ کنی دهان من، قند به دیگران دهی؟
نم ندهی به کشت من، آب به این و آن دهی؟
جان منی و یار من، دولت پایدار من
باغ من و بهار من، باغ مرا خزان دهی؟

#مولانا
 
سکوت من پر از حرفاییه که هیچکسی نمیفهمه:)

يه عالمه آدم تنها تو یه دنیای شلوغ...

يه قبرستون تو مغزمه که هر شب تعداد زیادی از آدما توش دفن میشه
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
خوش خوش بیا و اصل خوشی را به بزم آر

با جمله ما خوشیم ولی با تو خوشتریم..!


مولانا
 
چقدر دلم میخواست ازونایی بودم که بعد یه مدت خیلی خیلی طولانی یه پست میذارن همه ذوق میکنن براش:))ولی متاسفانه هیچی به هیچی:(
 
فقط چند لحظه به من فکر کن نگو لحظه چی رو عوض میکنه
همین چند لحظه برای یه عمر همه زندگیمو عوض میکنه
 
باارزش ترین هدیه ای که میتونی به کسی بدی، توجهته!

ولی فهمیدن حرفای کسی که چشاش قشنگه واقعاسخته
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
ویرانه دل ماست که با هر نِگه دوست
صَد بار بَنا گشت و دِگر بار فُرو ریخت ..

او گفت: خیلی می ترسم و من گفتم: چرا؟
و او گفت: چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. خوشحالی این شکلی وحشتناک است!
ازش پرسیدم: چرا؟
و او گفت: وقتی دست سرنوشت بخواهد چیزی را ازت بگیرد، می گذارد این طور خوشحال باشی!
#بادبادک‌باز
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
لعنت به کسی که باکاراش باعث میشه اینقد عوض بشی که اطرافیانتو آزار بدی
 
It's OK, I got lost on the way
But i'm a supergirl
And supergirls don't cry
 
– چند سالته؟
+ وقتی سرحالم ١٦سال، وقتی خسته ام ۳۶ سال
– الآن چند سالته؟
+ هزارسال..‏.

بعضیا فقط با از دست دادنت ارزشتو میفهمن
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
نمی دانم چرا مردم حرف زدن با دهان پر را بد میدانند ، ولی حرف زدن
با مغز خالی را ، نه!!!
 
میخواهم گنجینه ى کلماتم را به تو هدیه کنم
که قبل از تو به هیچ زنی هدیه نکرده ام
و بعد از تو به هیچ زنی هدیه نخواهم کرد
آه ای زنی که
قبل از آن قبلی نبوده است
و بعد از آن بعدی نخواهد بود
|نزار قبانی|
 
وقتی یکی رو دارین که واقعا دوستون داره، اذیت کردنش کفران نعمته

خریت یعنی نفس مصنوعی دادن به رابطه ای که به نفس نفس افتاده
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
هیچوقت نفهمیدم چرا دیگر با تب و تاب عاشق نشدم. شاید دلیلش رنج زیادی باشد که از بابت عشق و جدایی کشیدم. شاید چون بزرگ‌تر شدم و محتاط‌تر. شاید دوره درمان به من کمک کرد تا هم اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنم و هم سنجه‌ی دقیق‌تری برای شناخت آدم‌ها به دست بیاورم که این یعنی دیگر خودم را درگیر و دچار آدمی نمی‌کنم که برایم نامناسب است. یا شاید خیلی ساده، هرچه از نوجوانی دورتر شویم دیگر آن حال و هواى عاشقانه‌ی غریب دچارمان نمی‌کند.

دلیلش هرچه باشد، من هم خوشحالم که عاشق نیستم و هم دلتنگم برای آن روزهای پر از شور و شوق. خوشحالم که دیگر از جدایی یا ترس از دست دادن رنج نمی‌کشم، شادی‌ام در گرو حضور انسان دیگری نیست و دیگر ساعت‌ها با اشک و درد و اضطراب به گوشی موبایلم چشم نمی‌دوزم که ببینم جوابم را می‌دهد یا نه.

اما دلتنگ آن روزها هم هستم. آن روزها زنده‌ترین روزهای زندگی من بود. انگار بعد از تمام شدنش تکه‌ای از من پوسید و از بین رفت. عاشقانه‌ترین شعرهای ادبیات فارسی را از بر بودم. زیباترین آهنگ‌های عاشقانه را گوش می‌کردم. هیچ‌چیز جز او پیش چشمم نبود.

هم شادی‌ام در اوج بود و هم غمم.

حالا دیگر مدت‌هاست که من از نفس افتاده‌ام. میل و توان عاشقی ندارم.
عشق رفته و از آن همه ماجرا فقط طعم شیرین ملایمی در خاطرم مانده است...

ناشناس
 
بند تسبیح دانه‌اناری دلم پاره شد
از بس که گفتم "اللهم انی اسئلک نگاهش..."
 
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

*_*
 
Back
بالا