- ارسالها
- 386
- امتیاز
- 8,166
- نام مرکز سمپاد
- frz
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1404
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدنمرده بودم ،زنده شدم،گریه بودم،خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم..
منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
حافظ
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدنمرده بودم ،زنده شدم،گریه بودم،خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم..
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
حافظ
ترسم اي مرگ نيايي تو و من پير شومنقش بند جان که جانها جانب او مایلست
عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست
نقش بند جان که جانها جانب او مایلست
عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظارتنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
آواره همچو خار هراسان ز باد مستتا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار
کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را
تو چه دانی که پس هر نگه ساده منآواره همچو خار هراسان ز باد مست
خاکستر خیال ز دستم عنان گسست
محمد حسن آرش نیا
توبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی راتو چه دانی که پس هر نگه ساده من
چه جنونی
چه نیازی
چه غمی ست؟
مهدی اخوان ثالث
آن کَس که تو را دارد ، از عِیش چه کم دارد؟
وان کَس که تو را بیند ، ای ماه چه غَم دارد؟
"مولانا"
دردم از یار است و درمان نیزهمرشتهء تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
حافظ
من به خود میگویم:دردم از یار است و درمان نیزهم
دل فدای او شد و جان نیز هم
حافظ
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمعمن به خود میگویم:
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟
مصدق
محبوب دلم ز من جدایی تا کی؟مگو که بی خردم هیچ کس نمیخردم
کرامت تو به بالای دســـت میبردم
یا رب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار دهمحبوب دلم ز من جدایی تا کی؟
من درطلب و تو بی وفایی تا کی؟
هی فلانی زندگی شاید همین باشدیا رب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
چشم بینا جان آگاه و دل بیدار ده
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن استاهل کاشانم
پیشه ام نقاشی ست
گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ میفروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی ست
دل تنهایی تان تازه شود
چه خیالی چه خیالی میدانم
پرده ام بی جان است
خوب میدانم حوض نقاشی من بی ماهی ست
سهراب