مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آواره همچو خار هراسان ز باد مست
خاکستر خیال ز دستم عنان گسست
محمد حسن آرش نیا
تو چه دانی که پس هر نگه ساده من
چه جنونی
چه نیازی
چه غمی ست؟
مهدی اخوان ثالث
 
تو چه دانی که پس هر نگه ساده من
چه جنونی
چه نیازی
چه غمی ست؟
مهدی اخوان ثالث
توبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون توبه کردم جوانی را
 
آن کَس که تو را دارد ، از عِیش چه کم دارد؟
وان کَس که تو را بیند ، ای ماه چه غَم دارد؟
"مولانا"
 
آن کَس که تو را دارد ، از عِیش چه کم دارد؟
وان کَس که تو را بیند ، ای ماه چه غَم دارد؟
"مولانا"

دانه بهتر در زمين نرم بالا مي كشد
سرفرازي بيشتر چون خاكساري بيشتر
 
رشتهء تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
حافظ
 
من به خود می‌گویم:
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟
مصدق
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گرچه دربانی میخانه فراوان کردم

حافظ
 
یا رب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
چشم بینا جان آگاه و دل بیدار ده
هی فلانی زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی‌خواهی
مهدی اخوان ثالث
 
یا رب تو آشنا را محلت ده و سلامت *** چندان که بازبیند دیدار آشنا را
 
اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی ست
گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ میفروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی ست
دل تنهایی تان تازه شود
چه خیالی چه خیالی میدانم
پرده ام بی جان است
خوب میدانم حوض نقاشی من بی ماهی ست

سهراب
 
اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی ست
گاه گاهی قفسی میسازم با رنگ میفروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی ست
دل تنهایی تان تازه شود
چه خیالی چه خیالی میدانم
پرده ام بی جان است
خوب میدانم حوض نقاشی من بی ماهی ست

سهراب
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو ،این چه نگاه کردن است ؟
 
Back
بالا