مشاعره

[Strangers]

در ازل بست دلم باسر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
"حافظ"

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

 

[Melishanka]

سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

 

[Strangers]

سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

در آغاز محبت گر پشيماني بگو با من. . . كه دل ز مهرت بر كنم تا فرصتي دارم

 

[Melishanka]

مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند

 

[Strangers]

مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند

دوســـت دارد یار این آشفتگــــی
کوشـــش بیهوده به از خفتگــــی

 

[Melishanka]

یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست

 

[Strangers]

یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست

ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز

تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود

ترک شیرازی

 

[Melishanka]

دو زلفانت گرم تار ربابم
چه میخواهی ازین حال خرابم
"بابا طاهر"

 

[لو:)]

دو زلفانت گرم تار ربابم
چه میخواهی ازین حال خرابم
"بابا طاهر"

مجنون شده ام از بهر خدا
زان زلف خوشت،یک سلسله کن
_مولانا _

 

[Strangers]

مجنون شده ام از بهر خدا
زان زلف خوشت،یک سلسله کن
_مولانا _

نیست دلداری که دلداری کند

نیست غم خواری که غم خواری کند

گر چه یاران بسیارند هر طرف

نیست یاری تا مرا یاری کند

 

[Melishanka]

دیشب گله زلفش با باد همی کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

 

[Strangers]

دیشب گله زلفش با باد همی کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟

 

[Mαiα]

یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد؟

دل از این جهان برگرفتم دریغ
هنوزم به جان آتش عشق اوست
در این واپسین لحظه زندگی
هنوزم در این سینه یک آرزوست
فریدون مشیری

 

[Mαiα]

تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود ناخورده نیش
تا تورا حالی نباشد همچو ما
حال ما باشد تورا افسانه پیش
سوز من با دیگری نسبت مکن
او نمک بر دست و من بر عضو ریش

شب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسي که به زندان عشق در بند است
سعدي

 

[Strangers]

شب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسي که به زندان عشق در بند است
سعدي

تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو..... پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو

 

[Mαiα]

تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو..... پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت
حافظ

 

[Strangers]

و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت
حافظ

تني آلوده درد و لبريز غم دارم .... ز اسباب پريشاني تو را اي عشق كم دارم

 

[Mαiα]

تني آلوده درد و لبريز غم دارم .... ز اسباب پريشاني تو را اي عشق كم دارم

مدامم مست می دارد سیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
حافظ

 

[Strangers]

مدامم مست می دارد سیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
حافظ

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

 

[Mαiα]

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
ز من ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامن گیر یارب منزلی بود
حافظ