مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

حافظ
در هر دشتی كه لاله زاری بوده است
آن لاله ز خون شهرياری بوده است

چو برگ بنفشه كز زمين مي رويد
خاليست كه بر رخ نگاری بوده است خیام

خیام
 
در هر دشتی كه لاله زاری بوده است
آن لاله ز خون شهرياری بوده است

چو برگ بنفشه كز زمين مي رويد
خاليست كه بر رخ نگاری بوده است خیام

خیام
من دگر سوی چمن هم پر پروازم نیست
که پر بازم اگر هست، دل بازم نیست‌!

شهریار
 
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
(امیدوارم تکراری نباشه اگه بود ببخشید)
 
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
(امیدوارم تکراری نباشه اگه بود ببخشید)
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد‌بینی خود را شکسـت
 
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد‌بینی خود را شکسـت
تویی آن شکرین لب یاسمین بر
منم آن آتشین دل دیدگان تر

از آن ترسم که در آغوشم آیی
گدازد آتشت بر آب شکر
 
تویی آن شکرین لب یاسمین بر
منم آن آتشین دل دیدگان تر

از آن ترسم که در آغوشم آیی
گدازد آتشت بر آب شکر
رهِ آسمان درون است
پَر عشق را بجنبان
پر عشق چون قوی شد
غمِ نردبان نماند
:BlueHeart
(مرسی ک شعرت با "ر" تموم شد)
 
رهِ آسمان درون است
پَر عشق را بجنبان
پر عشق چون قوی شد
غمِ نردبان نماند
:BlueHeart
(مرسی ک شعرت با "ر" تموم شد)
دلم زار و دلم زار و دلم زار
طبیبم آورید دردم کرید چار

طبیبم چون بوینه بر موی زار
کره در مون دردم را بناچار
 
دلم زار و دلم زار و دلم زار
طبیبم آورید دردم کرید چار

طبیبم چون بوینه بر موی زار
کره در مون دردم را بناچار
رفتم به طبيب جان گفتم که ببين دستم
هم بی ‌دل و بيمارم هم عاشق و سرمستم
گفتا که نه تو مردی گفتم که بلی اما
چون بوی توام آمد از گور برون جستم
(آخ جون باز"ر"بود :D )
 
رفتم به طبيب جان گفتم که ببين دستم
هم بی ‌دل و بيمارم هم عاشق و سرمستم
گفتا که نه تو مردی گفتم که بلی اما
چون بوی توام آمد از گور برون جستم
(آخ جون باز"ر"بود :D )
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد
دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد
 
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد
دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلـی مبـاد و بر هیچ تنـی
آنچه از غم هجران تو بر جان من است
 
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلـی مبـاد و بر هیچ تنـی
آنچه از غم هجران تو بر جان من است
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی‌دانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمی‌دانم
در این درگاه بی‌چونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمی‌دانم
:BlueHeart
 
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی‌دانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمی‌دانم
در این درگاه بی‌چونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمی‌دانم
:BlueHeart
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
(قبلا نگفتم کِ؟!)
 
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
(قبلا نگفتم کِ؟!)
ی عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم
تا غرقه شده‌ست از تو در خون جگر خوابم
از کان شکر جستن اندر شب آبستن
بگداخت در اندیشه مانند شکر خوابم
 
ی عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم
تا غرقه شده‌ست از تو در خون جگر خوابم
از کان شکر جستن اندر شب آبستن
بگداخت در اندیشه مانند شکر خوابم
مرا از بزرگان ستایش بود
ستایش ورا در فزایش بود

فردوسی
 
مرا از بزرگان ستایش بود
ستایش ورا در فزایش بود

فردوسی
دلی دیرُم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل
زپود محنت و تار محبت
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
ناله ام در سینه ماند و استخوانم در گلو

تا خروش خفته را از دل برارم چاه کو؟
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
 
Back
بالا