مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود

یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم...!
من باشم و وی باشد و می باشد و نی
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
من گه لب وی بوسم وی گه لب می
من مست ز وی باشم و وی مست ز می
 
من باشم و وی باشد و می باشد و نی
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
من گه لب وی بوسم وی گه لب می
من مست ز وی باشم و وی مست ز می
یا رب نظری بر من سرگردان کن
لطفی بمن دلشدهٔ حیران کن
با من مکن آنچه من سزای آنم
آنچ از کرم و لطف تو زیبد آن کن
 
نذر کردم دردهایت مال من باشد عزیز
درد هایت مال من انگار درمان دیده ام

قند می ریزد ز لب هایت همه دم دلبرا
خوشه خوشه بر لبت خرمای کرمان دیده ام
 
نذر کردم دردهایت مال من باشد عزیز
درد هایت مال من انگار درمان دیده ام

قند می ریزد ز لب هایت همه دم دلبرا
خوشه خوشه بر لبت خرمای کرمان دیده ام
من همه درد خودم را به تو گفتم!!جانا!
این که درمان بکنی....یا نکنی... مختاری...
 
هم هیزم سنگین سری دوزخیانی

هم باغ سبک سایه فردوس برینی

ای عشق ، چه در شرح تو جز «عشق» بگوییم

در ساده ترین شکلی و پیچیده ترینی
فاضل نظری
 
هم هیزم سنگین سری دوزخیانی

هم باغ سبک سایه فردوس برینی

ای عشق ، چه در شرح تو جز «عشق» بگوییم

در ساده ترین شکلی و پیچیده ترینی
فاضل نظری
یک روز می ایی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
 
مرا دیوانه می خوانی؟ دریغا!
ولی من بر سر گفتار خویشم
فریب است این سخن سازی، فریب است!
که من خود شرمسار کار خویشم
یه لحظه خط رو خط شد :))
 
مرا دیوانه می خوانی؟ دریغا!
ولی من بر سر گفتار خویشم
فریب است این سخن سازی، فریب است!
که من خود شرمسار کار خویشم
یه لحظه خط رو خط شد :))
مارا نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده!که مشتاق لقاییم
 
من که در تُنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟!
دل پر از شوق رهایی ست،ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم
 
من که در تُنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟!
دل پر از شوق رهایی ست،ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم
مهر كسى را كه چنين است خوى
كينه وى چون بود اخر بگوى
 
  • لایک
امتیازات: f.hn
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
آبی چو یکی جوژک از خایه بجسته
چون جوژگکان از تن او موی برسته
مادرش بجسته سرش از تن بگسسته
نیکو و به اندام جراحتش ببسته
یک پایک او را ز بن اندربشکسته
واویخته او را به دگر پای نگونسار

منوچهری دامغانی
 
آبی چو یکی جوژک از خایه بجسته
چون جوژگکان از تن او موی برسته
مادرش بجسته سرش از تن بگسسته
نیکو و به اندام جراحتش ببسته
یک پایک او را ز بن اندربشکسته
واویخته او را به دگر پای نگونسار

منوچهری دامغانی
رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال
چون کمان چاچیان ابروی دارد پر عتیب
 
Back
بالا