مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند
بر سر کار خرابات کنند ایمان را
حافظ
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم

سعدی
 
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم

سعدی
ما ترک سر بگفتیم تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان در جان و سر نباشد
سعدی
 
ما ترک سر بگفتیم تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان در جان و سر نباشد
سعدی
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم، که چه؟
شهریار
 
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم، که چه؟
شهریار
هر کجا هستم، باشم،
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچ های غربت

سهراب سپهری
 
هر کجا هستم، باشم،
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچ های غربت

سهراب سپهری
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار
کاش قاصد میگشود این نامه سر بسته را
فوجی نیشابوری
 
از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
 
از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است
هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت‌های ابرو
دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب می‌بینی و دندان که چونست
وحشی بافقی
 
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت‌های ابرو
دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب می‌بینی و دندان که چونست
وحشی بافقی
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
اخوان ثالث
 
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
اخوان ثالث
دوست خون در جگرم میکند، ای وای اگر...
ورق مهر بگرداند و دشمن گردد!
 
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عهد خریدار ندارد
صائب
دوست بر دوست رفت یار به نزدیک یار
خوشتر ازین در جهان هیچ نبودست کار
ابوسعید ابوالخیر
 
دوست بر دوست رفت یار به نزدیک یار
خوشتر ازین در جهان هیچ نبودست کار
ابوسعید ابوالخیر
رود راهی شد به دریا
کوه با اندوه گفت
میروی اما بدان
دریا ز من پایین تر است...
فاضل نظری
 
رود راهی شد به دریا
کوه با اندوه گفت
میروی اما بدان
دریا ز من پایین تر است...
فاضل نظری
ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
بجان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست
باباطاهر
 
راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگر
حافظ
رنگ چشمش را چه میپرسی زِ من
رنگ چشمش کِی مرا پا بند کرد !؟

آتشی کز دیدگانش سَر کشید
این دل دیوانه را دربند کرد !!

فروغ فرخزاد
 
Back
بالا