مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دل می‌رود ز دستم، صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان، خواهد شد اشکارا
اي عشق! چه دردي تو؟ كه درمانت نيست
اي جان! به چه زنده اي؟ كه جانانت نيست
 
نتوان وصف تو گفتن که در وصف نگنجی
نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی
این دعایی ست که رندی به من آموخته است
بار مارا نه بیفزا نه سبک تر گردان
 
این دعایی ست که رندی به من آموخته است
بار مارا نه بیفزا نه سبک تر گردان
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست

تو از کی عاشقی؟این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدتهاست, مدتهاست....
 
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست

تو از کی عاشقی؟این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدتهاست, مدتهاست....
تا در سر من نشيه دیوانه شدن بود
هروز من از خانه به میخانه شدن بود
یا سرخی سیب تو از آن جاذبه افتاد
یا در سر من پرسش فرزانه شدن بود!
 
  • لایک
امتیازات: f.hn
تا در سر من نشيه دیوانه شدن بود
هروز من از خانه به میخانه شدن بود
یا سرخی سیب تو از آن جاذبه افتاد
یا در سر من پرسش فرزانه شدن بود!
دیدم آن چشمه هستی که جهانش خوانند
آنقدر آب کزان دست توان شست نداشت

واعظ قزوینی
 
دیدم آن چشمه هستی که جهانش خوانند
آنقدر آب کزان دست توان شست نداشت

واعظ قزوینی
تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
اخوان ثالث
 
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
باباطاهر-
دل بر تو نهم، زنم بداندیشان را
وز تو نبرم ستیزهٔ ایشان را
گر عمر مرا در سر کار تو شود
عهد تو به میراث دهم خویشان را
عراقی
 
Back
بالا