مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم
ماه من نیست در این قافله راهش ندهید
کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست

شهریار_
 
دلا چندم بريزى خون ز ديده شرم دار آخر
تو هم اى ديده خوابى كن مراد دل برآر آخر
 
دلا چندم بريزى خون ز ديده شرم دار آخر
تو هم اى ديده خوابى كن مراد دل برآر آخر
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
 
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود

وين راز سر به مهر به عالم سمر شود

حافظ
 
شنيدمت كه نظر ميكنى به حال ضعيفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عيادت

سعدى
 
شنيدمت كه نظر ميكنى به حال ضعيفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عيادت

سعدى
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
 
دل شکستن یک گناه و جرم نابخشودنی‌ست
عاقبت صیّاد ماهر خود به دام افتادنی‌ست

برّه‌ها را گرگ اگر هم برده باشد، غم مخور
لحظه‌ی صیدش به دست چشم آهو، دیدنی‌ست
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
 
Back
بالا