مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یاد وصال میکنم دیده بر آب میشود
شرح فراق میکنم سینه کباب میشود
دوست دارم که خودم پشت خودم باشم و بس
به تن هیچ عقابی پر و بالی ندهم

قد کشیدم سر دوشم به لب ابر رسید
سر براوردم و دیدم که چقدر الوندم
 
دوست دارم که خودم پشت خودم باشم و بس
به تن هیچ عقابی پر و بالی ندهم

قد کشیدم سر دوشم به لب ابر رسید
سر براوردم و دیدم که چقدر الوندم
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
 
رسم دو رنگی آیین ما نیست
یک رنگ باشد شب و روز من
 
تورا جانم صدا کردم ولیکن برتر از جانی
مگر جان بی تو می ماند در این تندیس انسانی؟
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور ، کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
 
روزی تو خواهی آمد در سایه سار باران
با قامتی چونان سرو با عطری از بهاران
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظرنامه نشان من و توست
 
یارا تو چرا تشنه به خونی آخر؟
مار دوشی تو و یا اینکه سکندر خویی؟
یار با ما بی وفایی میکند
بی گناه از ما جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بی وفا
جای دیگر روشنایی میکند
 
یار با ما بی وفایی میکند
بی گناه از ما جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بی وفا
جای دیگر روشنایی میکند
در دیاری که خلایق همه غافل ز دل اند
شاعری شیوه رندان بلاکش باشد
 
Back
بالا