من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنکیا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
فاضل نظری
مغبچه ای ز هر طرف میزندم به چنگ و دف
حافظ
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنکیا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
فاضل نظری
وریدون که آید ز اختر پسرتاب بنفشه می دهد طره ی مشک سای تو
پرده ی غنچه می درد خنده ی دلگشای تو
حافظ
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیموریدون که آید ز اختر پسر
ببندش به بازو نشان پدر
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
وحشی بافقی
من اگر با من نباشم می شوم تنها ترینتو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
مولانا
تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگویدنمیدانم دلم دیوانه ی کیست
کجا آواره و در خانه ی کیست
نمیدونم دل سرگشته ی مو
اسیر نرگس مستانه ی کیست
باباطاهر
ناگهان آیینه حیران شد گمان کردم توییتا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید
حال ما خواهی اگر از گفته ی ما جست و جو کن
یک شبی مجنون نمازش را شکستناگهان آیینه حیران شد گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد گمان کردم تویی
فاضل نظری
اصول مشاعره میگه که شعر کلاسیک حتما باشهیک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
سوال ، شعر نو مجازه ؟
Okاصول مشاعره میگه که شعر کلاسیک حتما باشه
حالا باز هم نظر @mohad_z تعیین کننده است ...
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
علیرضا بدیع