مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم
سید حسن حسینی
 
دوست انست که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
 
یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا
شعله از توست اگر گرم زبانی ست مرا
 
آدم چه کند با هیجانش وسط درس
ناگاه که یاد تو و چشمان تو افتاد

با مزه ی ناگفتنی توت فرنگی
شاعر چه کند گر نکند از لب تو یاد
محسن رضوی
 
ديگران را اگر از ما خبری نیست چه باک
نازنینا !‌ تو چرا بی خبر از ما شده ای

شهریار
 
ديگران را اگر از ما خبری نیست چه باک
نازنینا !‌ تو چرا بی خبر از ما شده ای

شهریار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
 
روح من نیز به دنبال تو گیرد پرواز
دگر از صحبت این دلشده سیر آمده است
استاد شهریار
 
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو

مولانا
 
وصل است رشته سخنم با جهان راز

زان در سخن نصیبه ام از راز می دهند

شهریار
 
راه دراز مکه را حاجی چرا طی می کنی
کعبه ی دل را زیارت کن که فرسنگش کم است
 
@Asp
تا چاربند عقل را ویران کنی اینگونــه شـو
دیوانه خود دیوانه دل دیوانه سر دیوانه جان

منزوی
 
@Asp
تا چاربند عقل را ویران کنی اینگونــه شـو
دیوانه خود دیوانه دل دیوانه سر دیوانه جان

منزوی

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
 
@Asp
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟

سعدی
 
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟

سعدی
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
 
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

کاظم بهمنی
 
آمدی چشم گشودی و خزانم کردی
اولین شاعر چشمان وزانم کردی

سید اسحاق افضلی
 
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
فاضل نظری
 
Back
بالا