مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خویش می باخت مرا
چون من همه او شدم برانداخت مرا
آنکه میگرید به یاد لعل خندانت منم
آنکه میخندد به کار چشم گریانم تویی
 
آنکه میگرید به یاد لعل خندانت منم
آنکه میخندد به کار چشم گریانم تویی
یکسان نپندار آنکه را جانش به جانان میدهد
با آنکه در بازارگه هر روز ایمان میدهد
 
یکسان نپندار آنکه را جانش به جانان میدهد
با آنکه در بازارگه هر روز ایمان میدهد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
 
وقتی دل سودایی، میرفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی، بوی گل و ریحان ها
آنکه می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست
او همین صورت همی بیند ز معنی غافل است
 
آنکه می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست
او همین صورت همی بیند ز معنی غافل است
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز
 
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
 
Back
بالا