مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دل‌بند هزار در مکنون
زنجیر بر هزار مجنون
نظامی
 
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت

حافظ
 
تا بداند که شب ما به چه سان می‌گذرد
غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده

مولانا
 
هر چه صورت می وسیلت سازدش
زان وسیلت بحر دور اندازدش
مولانا
 
شاد آمدی ای مه‌رو ای شادی جان شاد آ
تا بود چنین بودی تا باد چنین بادا

مولانا
 
آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه ی صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
 
ماییم و شور مستی، مستی و بت پرستی
زین سان که ما شدستیم از ما دگر چه آید

مولانا
 
در گذرگاه زمان ؛خيمه شب بازي دهر،
با همه تلخي و شيرينی خود مي گذرد
عشقها مي ميرند
رنگها رنگ دگر مي گيرند
و فقط خاطره هاست
كه چه شيرين و چه تلخ
دست ناخورده به جا مي مانند
مهدی اخوان ثالث
 
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
مولوی
 
نه غریبه ام نه سرکرده
من عینا تکرار میشم بازم اگه زمان برگرده
بهرام
 
هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی
خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا

مولانا
 
هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی
خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا

مولانا
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتی بان‌ ز طوفان غم مخور
 
رقصی کنید ای عارفان چرخی زنید ای منصفان
در دولت شاه جهان آن شاه جان افزای ما

مولانا
 
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد ...
 
در سینه دلم گم شده تهمت بکه بندم
در خانه ی دل جز تو کسی راه ندارد
 
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
 
Back
بالا