- ارسالها
- 246
- امتیاز
- 12,534
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان1
- شهر
- .-.
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
ناگاه عشق،عشق نه ، چیزی عجیب ترتا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن
در جهان گریاندن اسان است اشکی پاک کن
چیزی شبیه زلزله اما، مهیب تر
ناگاه عشق،عشق نه ، چیزی عجیب ترتا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن
در جهان گریاندن اسان است اشکی پاک کن
روزگاری من اگر دیوانه ات بودم گذشتناگاه عشق،عشق نه ، چیزی عجیب تر
چیزی شبیه زلزله اما، مهیب تر
تـا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدمروزگاری من اگر دیوانه ات بودم گذشت
شمع بودی من پروانه ات بودم گذشت :)
میان خاطره هایت چه کرده ای، که پس از تو…تـا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم
چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدم
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرممیان خاطره هایت چه کرده ای، که پس از تو…
به هر کجا که تو بودی، غمی نشسته بجایت
من از عهد عالم تورا دوست دارمتو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم
من آن شمعم كه با سوز دل خويشمن از عهد عالم تورا دوست دارم
از آغاز عالم تورا دوست دارم
از دید سخن گفتن و از درد شنیدنمن آن شمعم كه با سوز دل خويش
فروزان مي كنم ويرانه اي را
تنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداختاز دید سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردی است
ترسم از آن قوم که بر دردکشان می خندندتنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموزترسم از آن قوم که بر دردکشان می خندند
بر سر کار خرابات کنند ایمان را
دلم پرواز میخواهد اگر پرواز ممکن نیستای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگزدلم پرواز میخواهد اگر پرواز ممکن نیست
کمی حس رهایی حالت پرواز میخواهد
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشددر دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود
نشسته ام به در نگاه می کنمدردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکردنشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
نیامدی و …
دیر شد …
دیدنش حال مرا یک جور دیگر میکنددیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستمدیدنش حال مرا یک جور دیگر میکند
حال یک دیوانه را دیوانه بهتر میکند
موجیم و وصل ما از خود بریدن استدلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بر بستم
تا کی به تمنای وصال تو یگانهموجیم و وصل ما از خود بریدن است
مقصد بهانه ایست رفتن رسیدن است