- ارسالها
- 267
- امتیاز
- 14,078
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان1
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
- رشته دانشگاه
- بیوتکنولوژی
تا زمانی که جهان را قفسم میدانمتا تو کردی به سوی ما نظری
ملک هر دو جهان مسخر ماست
هرکجا پر بزنم طوطی بازرگانم
تا زمانی که جهان را قفسم میدانمتا تو کردی به سوی ما نظری
ملک هر دو جهان مسخر ماست
من ندارم طاقت آزار توتا زمانی که جهان را قفسم میدانم
هرکجا پر بزنم طوطی بازرگانم
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیممن ندارم طاقت آزار تو
جنگ بگذار آشتی کن آشتی
ما ز بالاییم و بالا میرویمیاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم
در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
یا
یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم
از سر خویش گذر کرده سوی یار شدم
جفتش قشنگ بود نتونستم انتخاب کنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز دریاییم و دریا میرویم
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیستمرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دوسه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
نه سر و توان گفت و نه خورشید و نه ماهما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
همه از چشم تو گفتند و هنرمند شدیندنه سر و توان گفت و نه خورشید و نه ماه
آه از تو که در وصف نمی آیی آه
در کار گل و گلاب حکم ازلی این بودهمه از چشم تو گفتند و هنرمند شدیند
وای از آن روز که چشمت هنرستان بشود
هرکسی رو تورا دید از این کوچه نرفت
نگرانم ؛ نکند کوچه خیابان بشود
دودلم اینکه بیابد من معمولی رادر کار گل و گلاب حکم ازلی این بود
کاین شاعد بازاری و آن پرده نشین باشد
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیمدودلم اینکه بیابد من معمولی را
سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد
یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاددر دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنییک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر بار دگر بار دگر نه
دوره ی سعدی و حافظ صحبت از زلف تو بودهر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی
هر گلی کز باغ وصلش بشکفد بی خار باد
یک سخن با من بگو چه کژ چه راستدوره ی سعدی و حافظ صحبت از زلف تو بود
نوبت دوران من شد روسری سر کرده ای؟:)
تلخ و شیرین جهان چیزی به جز یک خواب نیستیک سخن با من بگو چه کژ چه راست
گر همه دشنام باشند آن رواست
از کیمیای مهر تو زر گشت روی منتلخ و شیرین جهان چیزی به جز یک خواب نیست
مرگ پایان میدهد یک روز این کابوس را
در این زمان که خمارم مطیع من میباشاز کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود:)
من با غزلی قانعم و با غزلی شاددر این زمان که خمارم مطیع من میباش
چو مست گشتم ازان پس به اختیار توام!
مولانا
در دیاری ک در او نیست کسی یار کسیمن با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد