./.
کاربر نیمهفعال
- ارسالها
- 6
- امتیاز
- 1,325
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- دامغان
- سال فارغ التحصیلی
- 1398
داشته های کوچکت، عزیز دار و محترمنابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرn
ز بیش بیشتر بود، اگرچه کمتر است کم
داشته های کوچکت، عزیز دار و محترمنابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرn
می زد به شمشیر جفا می رفت و میگفت از قفاداشته های کوچکت، عزیز دار و محترم
ز بیش بیشتر بود، اگرچه کمتر است کم
با تو هوای زندگی ام فرق میکندمائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
نعمتت بار خدایا ز عدد بیرون استبا تو هوای زندگی ام فرق میکند
صبحت بخیر حال و هوای بهار من
روزگارست که گه عزت دهد گه خارداردنعمتت بار خدایا ز عدد بیرون است
شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدندروزگارست که گه عزت دهد گه خاردارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
در خرابات مغان ما به هم منزل کنیمدوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ای پاره های زخم فراوان پیکرتدر خرابات مغان ما به هم منزل کنیم
کاین چنین رفته است در عهد ازل تقدیر ما
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریستای پاره های زخم فراوان پیکرت
مارا ببر به مشرق آیینه گسترت
شادمان باش ولی حال مرا هیچ مپرستکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکی بایدش
حافظ
تا بپیوندد به دریا،کوه را تنها گذاشتشادمان باش ولی حال مرا هیچ مپرس
آنچه غم بر سرم آورد نمیدانی چیست
تأمل در آیینه دل کنیتا بپیوندد به دریا،کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت
یک نفر فردوس را ارزان به مردم میفروختتأمل در آیینه دل کنی
صفایی به تدریج حاصل کنی
تو وفا را مجو در این زندانیک نفر فردوس را ارزان به مردم میفروخت
نقشه ها کو داشت در پندار خود شیطان نداشت
این مرد بعد از سالها سگ دو زدن در عشقتو وفا را مجو در این زندان
که در اینجا وفا نکرد وفا
تا بوده چشم عاشق در راه يار بودهاین مرد بعد از سالها سگ دو زدن در عشق
چیزی که دستش را گرفته بغض پنهانی ست:)
قفلی زدم رو شعرای جدید
هر نفس آواز عشق، میرسد از چپ و راستتا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردیهر نفس آواز عشق، میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم، عزم تماشا که راست
تو شبی در انتظاری ننشسته ای چه دانیتا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تشویش خاطر است ولی شکر چون نکردتو شبی در انتظاری ننشسته ای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکيبت