• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره

روزگاری من اگر دیوانه ات بودم گذشت
شمع بودی من پروانه ات بودم گذشت :)
تـا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم
چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدم
 
تـا بــدیــن جـــا بــهر دینــار آمـــدم
چـــون رســیدم مســت دیــدار آمـــدم
میان خاطره هایت چه کرده ای، که پس از تو…
به هر کجا که تو بودی، غمی نشسته بجایت
 
میان خاطره هایت چه کرده ای، که پس از تو…
به هر کجا که تو بودی، غمی نشسته بجایت
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم
 
دلم پرواز میخواهد اگر پرواز ممکن نیست
کمی حس رهایی حالت پرواز میخواهد
در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود
 
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
نیامدی و …
دیر شد …
 
نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
نیامدی و …
دیر شد …
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
 
Back
بالا