مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تو از اول سلامت پاسخ بدرود با خود داشت
اگر چه سحر صوتت،جذبه ی داوود با خود داشت
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
حافظ
 
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان، آفتاب را
قیصر امین‌پور
 
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان، آفتاب را
آفتاب از کوه سر بر میزند
ماهروی انگشت بر در میزند
آن کمان ابرو که تیز غمزه اش
هر زمانی صید دیگر میزند
سعدی
 
آفتاب از کوه سر بر میزند
ماهروی انگشت بر در میزند
آن کمان ابرو که تیز غمزه اش
هر زمانی صید دیگر میزند
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زستم

شهریار
 
تا نگرید طفلک حلوا فروش
دیگر بخشایش کجا اید به جوش
شبی شب خنجر و ستاره به جادو پیوستی ای سواره
به دره و صخره تن کشیدی،به خود، به انسان رسیدی آخر

هادی سعیدی کیاسری_تازه شعر رو حفظ کردم^^
 
شبی شب خنجر و ستاره به جادو پیوستی ای سواره
به دره و صخره تن کشیدی،به خود، به انسان رسیدی آخر

هادی سعیدی کیاسری_تازه شعر رو حفظ کردم^^
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

◇حافظ
 
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

◇حافظ
تو از سلاله ی سوداگران کشمیری
که شال ناز تو را شاعری خریدار است

محمد سلمانی
 
تو مو میبینی و مجنون پیچش مو

تو ابرو او اشارت های ابرو

◇وحشی بافقی
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شبهای جدایی

هوشنگ ابتهاج
 
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شبهای جدایی

هوشنگ ابتهاج
یا رب چه چشمه ای است محبت که من از آن

یک قطره آب خوردم و دریا گریستم

◇واقف هندی
 
یا رب چه چشمه ای است محبت که من از آن

یک قطره آب خوردم و دریا گریستم

◇واقف هندی
می توان پرنده شد سر به آسمان گذاشت
می توان اسیر ماند خویش را مجاب کرد
 
ما و مجنون هم سفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم
 
من از معاد نترسم ولی نیاید کاش
که نیست حوصله ی شرح، آنچه را که گذشت
"تو بی من تنگِ دل من بی تو دلتنگ"
میان ما دوتا صد کوه و فرسنگ
هزاران سنگ کوهستان شوم من
به پایان میرسد یک روز این جنگ

:D:D:D
 
"تو بی من تنگِ دل من بی تو دلتنگ"
میان ما دوتا صد کوه و فرسنگ
هزاران سنگ کوهستان شوم من
به پایان میرسد یک روز این جنگ

:D:D:D
گفتمش مراد من! به خنده گفت:
لا به از تو و بهانه از من است
گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است

هوشنگ ابتهاج
 
Back
بالا