مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست
شکسته باد کسی کاینچنین مان میخواست
 
تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو

بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا
این دل صاف کم کمک شده ست سطحی از ترک
آه شکسته تر مخواه آینه ی شکسته را

سهیل محمودی
 
این دل صاف کم کمک شده ست سطحی از ترک
آه شکسته تر مخواه آینه ی شکسته را

سهیل محمودی
از من رمیده‌ای و من ساده دل هنوز
بی‌مهری و جفای تو باور نمی‌کنم

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی‌کنم
 
از من رمیده‌ای و من ساده دل هنوز
بی‌مهری و جفای تو باور نمی‌کنم

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی‌کنم
میان معرکه لبخند میزنید به عشق
حماسه چون به غزل ختم می شود زیباست
 
میان معرکه لبخند میزنید به عشق
حماسه چون به غزل ختم می شود زیباست
تو بر می‌گردی و همه چیز
از نبودن تو حکایت می‌کند
به جز دلم که همچون دانه‌ای
در تاریکی خاک در انتظار بهار می‌تپید
تو برمی‌گردی، می‌دانم…
 
تو بر می‌گردی و همه چیز
از نبودن تو حکایت می‌کند
به جز دلم که همچون دانه‌ای
در تاریکی خاک در انتظار بهار می‌تپید
تو برمی‌گردی، می‌دانم…
می روم چون سایه ای تنها نمیدانم کجا
خویش را گم کرده ام اما نمیدانم کجا
سایه ی آشفتگی ها از سر دل کم مباد
ساحلی ایمن تر از دریا نمیدانم کجا
 
می روم چون سایه ای تنها نمیدانم کجا
خویش را گم کرده ام اما نمیدانم کجا
سایه ی آشفتگی ها از سر دل کم مباد
ساحلی ایمن تر از دریا نمیدانم کجا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا من افتاده ام از پا چرا
 
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا من افتاده ام از پا چرا
آنقدر رفتم که حتی سایه ام از پا فتاد
مانده بر جا رد پایم تا نمیدانم کجا
 
ایزد به تو زینت جهانبانی داد گوش شنوایی و زباندانی داد
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست
 
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
 
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد
این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است
یا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بود
یا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب است
 
آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد
این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است
یا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بود
یا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب است
تلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
 
من! جای خالی باشم و او هم برایم
هر پنج شنبه شاخه ای مریم بگیرد
درخت دوستی بنشان، که کام دل به بار آید
نهال دشمنی برکن، که رنج بی شمار آرد
 
درخت دوستی بنشان، که کام دل به بار آید
نهال دشمنی برکن، که رنج بی شمار آرد
دلم را آهنی کردم مبادا عاشقت گردد
ندانستم تو ای ظالم دلی آهن ربا داری
 
دلم را آهنی کردم مبادا عاشقت گردد
ندانستم تو ای ظالم دلی آهن ربا داری
يك شب آخر از نهال غم ، ثمر خواهم گرفت
دامن برق فنا را ، بي خبر خواهم گرفت

يك شب آخر سينه پر درد را خواهم دريد
از سر راز دل خود ، پرده بر خواهم گرفت
 
Back
بالا