mahan138
m.g.h
- ارسالها
- 179
- امتیاز
- 288
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- شهرکرد
- سال فارغ التحصیلی
- 1404
تورا دیدمت بعد عمری سلام ببین اشک شوقی که ریزد مدامدر خدا یک سجده رفتم کفر و دین آتش گرفت
قبله گم شد شب به رقص آمد جبین آتش گرفت
تورا دیدمت بعد عمری سلام ببین اشک شوقی که ریزد مدامدر خدا یک سجده رفتم کفر و دین آتش گرفت
قبله گم شد شب به رقص آمد جبین آتش گرفت
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاکتورا دیدمت بعد عمری سلام ببین اشک شوقی که ریزد مدام
معنی تخته ی توفان زده در ساحل چیست؟مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده استمعنی تخته ی توفان زده در ساحل چیست؟
-آخر کشتی در موج شناور این است!
شعله آهسته به خاکستر حیرتزده گفت:
غم نخور عاقبت سرو و صنوبر این است!
...:)
در حضور خار ها هم می شود یک یاس بودتلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخنها که خدا با من تنها دارد
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستدر حضور خار ها هم می شود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
تو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیباییدر خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست
یا که باید نفست در دل خود حبس کنمتو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
به زیور ها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیور ها بیارایی
یک شب ز ماورای سیاهی هایا که باید نفست در دل خود حبس کنم
یا که در خواب من آیی و مرا هم ببری
مثل منِ گدا سر کویت زیاد هستیک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری به سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جست و جوی تو می آیم
در دست هر که هست ز خوبی قراضه هاستمثل منِ گدا سر کویت زیاد هست
امّا کریم مثل تو پیدا نمیشود
تنها تویی که واسطه فیض رحمتی
ورنه برات عفو من امضا نمیشود
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟در دست هر که هست ز خوبی قراضه هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
روزگاریست در این کوچه گرفتار توامتا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟
یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟
بهر دیدار محبت تابه کی در انتظار؟
خسته ام از زندگی با غصه های بیشمار
منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن منم که ديده نيالوده ام به بد ديدنروزگاریست در این کوچه گرفتار توام
با خبر باش که در حسرت دیدار تو ام
گفته بودی که طبیب دل هر بیماری
پس طبیب دل من باش که بیمار تو ام
نبود چنین مه در جهان ای دل همینجا لنگ شومنم که شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
نبود چنین مه در جهان ای دل همینجا لنگ شو
از جنگ میترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شو
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزندواعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند
تکراریهدر این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
تکراری بودنش فکر نکنم عیبی داشته باشهتکراریه
خوب باشهتکراری بودنش فکر نکنم عیبی داشته باشه
این همه صفحه مشاعره مگه میشه تکراری نباشه؟