مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
درد خود با تو چه گویم؟ که دل نازک تو
حال دلهای گرفتار نداند هرگز
از هلالی مطلب هوش، که آن مست خراب
شیوه مردم هشیار نداند هرگز
ز بانگ پست تو ای دل بلند گشت وجود
تو نفخ صوری یا خود قیامت موعود
 
محض اطلاع اینجا برای شعر بود نه اهنگای خزوخیل چرت
نی حدیث راه پر خون می‌کند
قصه‌های عشق مجنون می‌کند
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
 
محض اطلاع اینجا برای شعر بود نه اهنگای خزوخیل چرت
نی حدیث راه پر خون می‌کند
قصه‌های عشق مجنون می‌کند
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
محض اطلاعتون اگر پست من- که پاک کردین- رو فرمودین:
شعری که نوشتم از آقای دکتر مهدی موسوی بود که البته خیلی از پستای قبلیم در همین تاپیک هم از ایشونه. اگر درباره شعر و غزل پست مدرن نمیدونین لطفا قبل از توهین دربارش بخونین
خیلی وقت پیش البته در این باره توی همین فروم توضیح کاملی دادم که میتونین پیدا و مطالعه بفرمایین

دلخسته ام از شب، بیزار از نورم
این روزها دیرم، این روزها دورم
دکتر مهدی موسوی
 
منم ان شیخ سیه روز که در اخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
از تو در حال منفجر شدن
در سرم بمب ساعتی دادم
شب که خوابم نمیبرد تا صبح
صبح سردرد لعنتی دارم
مهدی موسوی
 
از تو در حال منفجر شدن
در سرم بمب ساعتی دادم
شب که خوابم نمیبرد تا صبح
صبح سردرد لعنتی دارم
مهدی موسوی
من از دیار منزوی... او اهل فردوس
یک سیب و یک چاقوی زنجانی… دلم رفت!
کاظم بهمنی
 
چه کلاهی به سرم رفت ...کبوتر بودم
یک نفر امد و با شعبده خرگوشم کرد
کاظم بهمنی
 
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن در آید
 
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن در آید
دلم، دریا به دریا، از تماشای تو می‌ گیرد
دلم دریاست اما از تماشای تو می‌ گیرد
جهان زیباست اما مثل مردابی که با مهتاب...
جهان رنگِ تماشا از تماشای تو می‌ گیرد
نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید...
طبیعت سهم خود را از تماشای تو می‌ گیرد
مگو سیاره ‌ها بیهوده بر گرد تو می‌گردند...
که این تکرار معنا از تماشای تو می‌ گیرد
تو تنها با تماشای خود از آیینه خشنودی...
دل آیینه تنها از تماشای تو می‌ گیرد...
فاضل نظری
 
دلم، دریا به دریا، از تماشای تو می‌ گیرد
دلم دریاست اما از تماشای تو می‌ گیرد
جهان زیباست اما مثل مردابی که با مهتاب...
جهان رنگِ تماشا از تماشای تو می‌ گیرد
نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید...
طبیعت سهم خود را از تماشای تو می‌ گیرد
مگو سیاره ‌ها بیهوده بر گرد تو می‌گردند...
که این تکرار معنا از تماشای تو می‌ گیرد
تو تنها با تماشای خود از آیینه خشنودی...
دل آیینه تنها از تماشای تو می‌ گیرد...
فاضل نظری
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
 
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
مثل یک غنچه که از چیده شدن می‌ترسید....
خیره بودم به تو و جرئت لبخند نبود
هر چه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله... تقصیر تو هر چند نبود
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته
کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود
 
مثل یک غنچه که از چیده شدن می‌ترسید....
خیره بودم به تو و جرئت لبخند نبود
هر چه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله... تقصیر تو هر چند نبود
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته
کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود
دامن نکش به ناز که هجران کشیده‌ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده‌ام
 
ما چشم‌هاىِ مستِ تو را سركشيده‌ايم
ما را به خمره‌هاىِ شراب احتياج نيست..
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
 
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش
 
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش
«شعر میگویم ولی معشوقه ای درکار نیست
اه ، من دیوانه ام ، دیوانه بودن عار نیست»
هر که هستی خوب این متروکهْ دل را بنگر...
ساده میفهمی که هر متروکه ای آوار نیست...
 
...
تو بدرود باش و بی آزار باش
همیشه به پیش جهاندار باش


تبه گردد این رنجهای دراز
نشیبی درازست پیش فراز

ترا ای برادر تن آباد باد
دل شاه ایران به تو شاد باد

از فردوسی بزرگ

د لطفا
 
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت

جان مژده داده‌ام که چو جان در بر آرمت
از استاد شهریار
 
رونق عهد شباب است دگر بُستان را

می‌رسد مژدهٔ گل بلبل خوش الحان را
 
از منست اين غم كه بر جان منست ديگر اين خود كرده را تدبير نيست
از فروغ فرخزاد
 
Back
بالا