مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دارم از زلف سياهش گـِله چنـــدان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس
 
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمـان و دگران، وای به حال دگـــران
 
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
حافظ
 
در اين فكرم كه خواهي ماند با من مهربان يا نه؟
به من كم مي كني لطفي كه داري اين زمان يا نه؟
 
همه حرف دلم با تو همین است که دوست
چه کنم حرف دلم را بزنم یا نزنم؟
گفته بودم که به دریا نزنم دل ، اما
کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟
 
من از بی قربی خار لب دیوار دانستم

که ناکس کس نمیگردد از این بالا نشینی ها

صائب
 
من از بی قربی خار لب دیوار دانستم

که ناکس کس نمیگردد از این بالا نشینی ها

صائب
ای خدای بی نهایت جز تو کیست؟
چون تویی بی حد و غایت جز تو کیست ؟
 
تازیان را غم احوال گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارتن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
 
من ندانستم از اول که چه بی مهرو وفایی
عهد نابستن ازآن به که ببندی و نپایی
 
دوستان عيب من بي دل حيران مکنيد
گوهري دارم و صاحب نظري مي جويم
حافظ
 
ماتم سرای عشق به آتش چه می کشی
فردا به خــاک سوختگان می کشانمت
 
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
 
از دوست ب یادگار دردی دارم
کان درد ب صد هزار درمان ندهم
 
Back
بالا