مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
 
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
 
ترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
وحشی بافقی
 
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان میرسند
 
دوست دارم که خودم پشت خودم باشم و بس
به تن هیــچ عقابی پر و بالی ندهــــــــم...
 
ماه شهریور پر است از خاطرات عشق من
من به جان تا زنده باشم عاشق شهریورم
 
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
 
تا ترا از دور دیدم رفت عقل و هوش من
می‌شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا
 
انکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
 
دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بر بستم
 
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
 
ما ز یاران چشــم یاری داشتیــم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
 
من مست قدح نوشم از عشق تو مدهوشم
سلانه به سلانه می افتم و می خیزم
 
محبوب دلم ز من جدایــی تا کی؟
من درطلب و تو بی وفایی تا کی؟
 
یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت
آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت
 
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را...
 
آن کس که بدم گفت بدی سیرت اوست
وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست
از کوزه برون همان تراود که در اوست
 
Back
بالا