مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
قبلی رو چرا پاک کردی؟
آخه پندار قبل از من جواب داده بودبه بیت قبل
ایرادی نداره...ادامه میدیم

شاید آن روز که سهراب نوشت :
تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
 
تا به گریبان نرسد دست مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها
 
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم!
 
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم!
 
من آن گلبرگ مغرورم* که میمیرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم (*ممنون.تصحیح کردم)
 
آخرین ویرایش:
من آن گلبرگ بی آبم که میمیرم ز بی آبی
شاید درستش این شکلیه:من آن گلبرگ مغرورم

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
 
یار از برای نفس گرفتن طریق نیست
ما نفس خویشتن بکشیم از برای یار
 
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
 
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
 
دلبرا پيش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سوداي تو خاک قدمند.
 
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
 
اولین پستم داخل مشاعرس
تو لذت عمل را از کارزار ما پرس
آئین سلطنت را از حال زار ما پرس
عبدالقادر گیلانی
 
تا به کی نازی به حسن عاریت
ما و من آیینه داری بیش نیست
 
اولین پستم داخل مشاعرس
تو لذت عمل را از کارزار ما پرس
آئین سلطنت را از حال زار ما پرس
عبدالقادر گیلانی
سحر چون نبردی به میخانه راه / چراغی به مسجد مبر شامگاه
 
Back
بالا