• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

ستاد روحیه دهی به دانش اموزان مجهول الآینده=)

همین طور پسرفت پشت پسرفت...فکر نکنم این آزمون اسمم حتی ته ته نفرات برتر باشه خب. تا سال کنکور اینجوری با همین روند ادامه بدم ترازم میرسه به چهارهزار و سه هزار... این آینده نامشخصه، نه آینده ی اون دانشجویی که دانشگاهش مشخصه، رشته اش مشخصه، و میدونه که باید دقیقا چیکار کنه، صرفا تلاش خودش رو میکنه و واحد هاش رو پاس میشه و نتایج خوبی می گیره. آینده ی یه دانش آموز فقط و فقط به پر کردن چهار تا گزینه ی کمتر و بیشتر و دو تا قید و یه سری تست غیرعلمی وابسته است.
هیچ وقت مهم این نیست که اسمت تو نفرات برتر باشه ایا به این فکر کری که ایا از همه ی کسانی که تو این ازمونا هستن چند درصدشون قبولن :D
 
سال کنکور واقعا از این لحاظ که آینده مجهوله عذاب آوره.
آدم هر سال میدونه تابستون و سال بعدش چه کاره‌ست ولی سال کنکور نمیدونی چند ماه دیگه یا یک ماه دیگه حتی یک هفته یا یک روز دیگه قراره چه اتفاقی بیفته.
هر چقدر فکر میکنی یک جایی به بن‌بست میخوری. به خلاء میرسی. که هیچ انتهایی نداره. که هیچ چیزی وجود نداره. که کاملا سیاهه و چیزی نمیتونی ببینی. نمیدونی تکلیفت چیه.
و این واسه من خیلی عذاب آوره.
و هرچقدر امید وجود داشته باشه اینم کنارش هست.
و نمیدونم چطوری به این فکر نکنم.
چطوری واقعا؟
 
آخرین ویرایش:
آقا من می خوام غرغر کنم
چرا همیشه اینطوریه که تا انگیزه میگیرم و شروع میکنم به درس خوندن یه هو همه چی خراب میشه تا من انگیزه مو از دست بدم

بعد جالب اینجاست که درس می خونم یه جور خسته ام درس نمی خونم از عذاب وظدان خسته میشم
واقعا دیگه چقدر دوشواری
 
آقا من می خوام غرغر کنم
چرا همیشه اینطوریه که تا انگیزه میگیرم و شروع میکنم به درس خوندن یه هو همه چی خراب میشه تا من انگیزه مو از دست بدم

بعد جالب اینجاست که درس می خونم یه جور خسته ام درس نمی خونم از عذاب وظدان خسته میشم
واقعا دیگه چقدر دوشواری
غر بزن راحت باش:))
ولی سعی کن اگه شروع کردی و اتفاقی افتاد انقد اون اتفاق رو ریز کنی ک ب نظرت دیگ اتفاق نیاد^_^
 
یکی بگه برای این انتخاب رشته چ شکری بخوریم
چطور انتخاب کنیم و چطور خر بزنیم
 
من الان دهمم رشته تجربی و به معنای واقعی کلمه مجهول الآینده هستم. نمیدونم تغییر رشته بدم به ریاضی یا همین تجربی رو ادامه بدم. یه روز تب علاقم به برنامه نویسی و.... میزنه بالا می‌خوام تغییر رشته بدم یک روزم فکر آینده شغلی بلاتکلیفم می‌کنه که بمونم تجربی یا برم ریاضی! الانم نمیدونم چیکار کنم و چون تقریبا بی هدف هستم، درس هم نمیخونم.
 
من کمتر از ۳ ماه دیگه کنکور دارم و تجربیم، احتمالا رتبه چندان شاخصیم نمیارم، اما یه سری مشکلاتی که اینجا دیدمو عمیقا داشتم و درک کردم و گفتم بد نیست از تجربیاتم بنویسم شاید به درد یکی خورد...
از کلاس شیشم هفتم علاقه به روان‌شناسی پیدا کردم، اولین باری که مطرحش کردم بازخورد خیلی خیلی بدی گرفتم، چون تو ریاضی و اینا خیلی بد بودم میخواستم برم انسانی ولی نهایتا قانعم کردن که برو روان‌شناسی ولی از تجربی برو و منم آزمون تیزهوشان زدم تجربی و... لکن میدونستم که این تلاش خانوادست برای اینکه تو این سه سال یه چیزی تغییر کنه ولی حرفی نزدم و اطاعت کردم، روزها یکم گذشتن و با پررنگ شدن ضعف‌هام تو درسایی که بلد نبودم و دائما به خودم تلقین میکردم که نمیفهمم و در نتیجه اوضاع بد تر و بد تر شد، دچار یاس فلسفی شدم و تو چرخه معیوب تهش که چی افتادم، دهم گذشت، به سختیم گذشت و واقعا کوفته و نابود ازش خارج شدم، تابستونو خیلی خوش گذروندم و شاداب و بانشاط! گفتم یازدهم میریم که شرایطو عوض کنیم بعد از این ریکاوری، اما نشد، بلندپروازی کردم و با سر خیلی زود خوردم زمین، نمیدونم درسته گفتنش یا نه، اما ۲۴ مهر ۹۷ سر کلاس شیمی وقتی از شدت نفهمیدن کلافه شده بودم فکری که حدود یک سال تو مغزم میگذشت خیلی برام جدی شد، یادمه سر کلاس بدنم یخ کرده بود و خیلی تو فکر رفته بودم، شبش اقدام کردم همه چیو تموم کنم، ردش هنوز مونده و ظاهرا هیچوقت نمیره، اما نشد، یه دوستی مزاحمت ایجاد کرد و نذاشت کارو تموم کنم، یادآوریش حس عجیبی میده... از اون شب تا اواخر امتحانای ترم اول در افسرده ترین حال ممکن بودم، بدون روح، بدون انگیزه، کاملا مرده متحرک بودم، صبحا زیر لبم به زندگی فحش میدادم و از خواب پا میشدم و شبا فقط میخوابیدم که شاید شاید دیگه صبحی رو نبینم، و در همین شرایط برای اینکه روان‌شناسی بخونم با خانواده در اصطکاک بودم، این وسط خیلی یهویی یه اتفاقی افتاد، یه شب مثل همه‌ی شبای دیگه در اوج درماندگی به سرم زد و به خواهر یکی از دوستای صمیمیم که چهار سال ازم بزرگتره و روان‌شناسی میخونه تو تلگرام پیام دادم، یکم صحبت کردیم و نهایتا به کمک اون دریچه ای از کتاب های تازه به روم باز شد، کتابای آلبر کامو، اروین یالوم و تئوری انتخاب رو تا عید خوندم، و به طرز شگفت انگیزی وضعیتم عوض شد، ببینید من کاملا در گرداب پوچی فرو رفته بودم، من همین الانم میگم زندگی بی معناست و بی معناییش و رنجی که در کنارش از زندگی و ناملایماتش میدیدم ( که فقطم درس نبود، جای گفتنشون نیست ) واقعا آزارم میداد، هیچ دلیلی برای زندگی و تحمل رنج نفس کشیدن نداشتم، واقعا نمیتونم با حرف توصیف کنم چی شد که عوض شدم، اما انگار رنج زندگی شیرین شد، اعتقادی به هیچ مذهبی ندارم و آیندم کاملا نامعلومه، ( از آینده هم چیز زیادی نمیخوام، اصلا دنبال ثروت یا شهرت نیستم، صرف اینکه سقفی بالای سرم داشته باشم، غدایی برای خوردن، کتاب‌هایی برای خوندن و شغلی که دوستش داشته باشم، برای هیچ چیز بیشتری تا روز مرگ حرصی ندارم ) ولی الان این رنج انگار بخشی از وجودم شده که پذیرفتمش، پذیرفتم که به خواست خودم به دنیا نیومدم و احتمالا به خواست خودم هم نخواهم مرد و حدفاصل این دو نواری از ملالت و ناملایماته که هرازگاهی برای مدت خیلی کوتاهی بینش وقفه میفته، این حالا بخشی از وجود منه، بخشی از فلسفه وجود بی معنی من! و من میتونم ازش لذت ببرم، و نمیتونم توصیف کنم که دقیقا چی شد، ‌اما چند توصیه دارم، کتاب های وقتی نیچه گریست یالوم و تئوری انتخاب گلسر ترجمه دکتر صاحبی رو بخونید اگر در نبرد با پوچی هستین، و یه راهکار احمقانه که احساس خوبی میده اینه که از هرچی لذت میبرین بنویسین، وقتی گشنتون بود ناهار خوردین و حس خوبی داشتین بنویسین، یه موسیقی گوش کردین که حس خوبی داشت بنویسین، یه تیکه انداختین همه خندیدن بنویسین، خیلی مسخرست ولی تاثیر شگفت‌انگیزی داره واقعا :/ نیچه گفته زندگی کردن رنج کشیدنه، و برای ماندن باید معنایی در رنج جست، و شوپنهاور هم جمله ای داره به این شکل: زندگی آونگی‌ست که بین رنج و ملالت در نوسانه. این‌ها به من آرامش داد، اینکه با وجودم احساس کردم خیلیا مثل من بودن، هستن و خواهند بود و لازمه اثبات برتری من به خیلیا، مقاومت من در برابر این شرایط و کسب توانایی لذت بردن ازشه که خوشبختانه موفق بودم! امسال هم کتاب‌های فرویدو لا‌به‌لای درسا، قبل از خواب میخوندم که یکم ذهنم متعادل شه و باز به‌هم نریزم، کتاب تمدن و ملالت‌های آن فروید فوق العاده بود، مثل یک نسخه درمانی بود که پاسخ خیلی از سوالاتمو داد و از هفتاد سال پیش اومد منو خیلی آروم کرد، از اونجا شیفته شخصیت فروید هم شدم.
خلاصه همه اینا گذشت و منم وارد دوازدهم شدم یا هزار امید و آرزو، اصلا جایی که میخواستم باشم نیستم، ولی روان‌شناسی فردوسی رو که میخوام میارم احتمالا، سال کنکور حقیقتا روان‌فرساست، جنگ اعصابه، یه راه طولانی مدت بدون هیچ چیز مثبتی، فقط خستگی و خستگی داره، خوب شروع میشه ولی کم کم زمستون میشه، واقعا توانایی روانی مقابله با فشار مهم ترین فاکتورشه و اینکه وا ندی و مستمر ادامه بدی، من اگر تجربیات سالای پیشم نبود خیلی زود میبریدم و تموم بود واسم ولی هنوزم دارم ادامه میدم و مدیون تجربه قبلیمم، ضعف تو پایه خیلی اذیتم کرد، اگه دهم یازدهمین خودتونو خفه نکنین ولی جدی بگیرین، از وضع درسام راستی بگم، ریاضی ای که ترم اول دهم ( با عرق شرم اینو می‌نویسم :/ ) نمره قبولی نیورده بودم الان بهترین درسمه و اواخر که کانون میدادم تراز ۷۰۰۰ هم داشتم توش! فیزیک هم تقریبا بیشتر سال ترازم همون بین ۶۸۰۰ و ۷۰۰۰ بود، عمومیمم از اول خوب بود واسه همون میخواستم برم انسانی و الانم بد نیستن، زیست و شیمی ضعف دارم یکم، آزمونای جامع اخیر اونی که میخواستم نبوده ولی راهی که از درصد ۱۰ ریاضی تا ۷۰ ۸۰ش طی کردم واقعا احساس غرور بهم میده، امسال با همه اذیت شدناش، کم اوردناش، نفرتاش، فحش دادناش، پرخاشگری و بی اعصابیاش، دوستیایی که کنکور نابودشون کرد، روابطی که طنابشون پوسیده شد، و منی که به قول موراکامی بعد از پایان این طوفان دیگه اون کسی نیستم که پا به طوفان گذاشت، داره تموم میشه و امیدوارم هرگز دوباره در چنین شرایطی قرار نگیرم، این وسط چند چیز بهم ثابت شد، یک اینکه تلقین و خود ضعیف پنداری بزرگترین ضعفه و منم میتونم ریاضی خوب بزنم! ربطی به استعدادم واقعا اونقد نداره، مهم اینه که خودمو باور کنم و تلاش کنم، میدونم کلیشه ایه و شخصا هم از کلیشه ها متتفرم، ولی این یکی حقیقته... دو اینکه به قول نیچه دردی که مرا نکشد قوی ترم میکند، اینو حس میکنم، الان توانایی هایی دارم که قبلا نداشتم، مهم ترینش کنترل خودم در شرایط عصبی کنندست، توانایی تمرکز وقتی حالم اصلا خوب نیست، توانایی تنهایی جلو رفتن بدون اینکه کسی تشویقم کنه یا بهم روحیه بده، اینکه بهترین دوست خودم باشم، و... و سه اینکه زندگی اصلا ارزش نداره به خاطر تک تک لحظه هاش حرص بخوریم و بهانه بیاریم و افسردگی کنیم، همونقدر که زندگی پوچه، حرص ماهم بی معنیه، و ما به فعل یا انفعالمون اختیار داریم، میتونیم در پوچی از پوچی بنالیم و میتونیم در پوچی از پوچی لذت ببریم! کاملا به انتخاب خودمون بستگی داره. ضمن اینکه لعنت به نظام آموزشی ایران با این کنکورش که تو ۱۸ سالگی پیرمون کرد ( کمرم، گردنم و زانوم نابود شدن ) تا چندتا تست درست غلط بزنیم، اما اینا همش درسه برای ادامه پوچی، راهی که رفتنش یه بار میرزه، قطعا نه بیشتر.
گرچه همینارم فک نکنم کسی بخونه :/ ولی خیلی خوشحال میشم اگه کسی کمک یا توضیح اضافه ای خواست در خدمتش باشم...
 
آخرین ویرایش:
درس بدرک ما که این اشغالا رورا همیشه حفظ کردیم و می کنیم ما از نظر روحی هم له شدیم
 
مسئله اینه که چگونه خرخوان شویم=)
راهی چیزی سراغ داری بگو ماعم بدونیم=)
خب فعلا دهمی و اول راهی اگه تا الان نخوندی هم مشکلی نیس وقت داری واسه جبران من برحسب تجربه ی خودم که امسال دوازدهمم میگم خرخونی مهم نیس درست خونی مهمه شاید یکی 12 ساعت بخونه ولی مفید 6 بشه توهم سعی کن اگرچه کمم بخونی مفید بخون کم کم ساعت مطالعت میاد بالا اگه رو برنامه بیفتی واینکه خب فضای مجازی رم باید کم کرد این دو سالو جوری بخون که بعدا پشیمون نشی چرا نخوندم چرا کم خوندم فضای مجازی همیشه هست اما خب کنکور و چن بار قراره بدی یه بار فوقش دوبار باتشکر و خسته نباشید پیشاپیش بهت :D h-::-b(;
 
من قبلا نوشته بودم دانشگاه خبری نیست و همه هم بهم میگفتن هیچکس تو دانشگاه نریده ولی بعد از دو سال بهتون میگم اتفاقا خیلی هم ریدن و این یه هفته رو شل نکنید و بخونید و سر جلسه هم آرامش داشته باشید چون دانشگاه تا دانشگاه خیلی فرق داره و مطمئنا جایی برید که مناسبتون نباشه تا مدت زیادی حسرت میخورید. این مدت به جز جمع بندی و این حرفا روی آرامشتون هم کار کنید و سر جلسه آمادگی هر چیزی(سوالای عجیب یا هر اتفاق دیگه‌ای) رو داشته باشید تا مثل من هول نشید و بغض نکنید و خراب نکنید.
امیدوارم کنکور بهترین آزمونتون باشه.
 
یکی از نگرانیام اینه قراره واسه کنکور کتابای دوازدهم آنلاین تدریس شه و فکر می کنم خودتون از مشکلات آموزش آنلاین مطلع باشین
پیشنهاد نبود؟:-"
 
یکی از نگرانیام اینه قراره واسه کنکور کتابای دوازدهم آنلاین تدریس شه و فکر می کنم خودتون از مشکلات آموزش آنلاین مطلع باشین
پیشنهاد نبود؟:-"
به نظر من از معلم خصوصی استفاده کن
درسته من کنکوری نیستم ولی نهمم واسه ما یه کنکوره
من خودم از بسته های آموزشی استفاده می کنم خیلی عالیه
---
الان با این وضعیت که برای تیزهوشانی های نهم به دهم امسال که درست کردن خیلی افتضاح شده
یعنی چی ما یه بار ششم به هفتم آزمون دادیم ولی باز باید دهم به یازدهم هم باید آزمون بدیمO_o:((@-)
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
خیلی رک بگم به نظرم بی انصافی این بوده که تا حالا آزمون نهم به دهم از سمپادی ها گرفته نمی شد...
من خودم از نمونه اومدم سمپاد و واقعا تاسف میخورم به وضعیت افتضاح کلاسمون...
جالبیش این جاست که همونایی که راهنمایی تیزهوشان خونده بودن ته لیست رتبه های هر ماه رو اجاره کردن...
حالا نمی گم همشون ضعیفن ولی اگر یه غربال صورت می گرفت بهتر بود...
الان با این وضعیت که برای تیزهوشانی های نهم به دهم امسال که درست کردن خیلی افتضاح شده
یعنی چی ما یه بار ششم به هفتم آزمون دادیم ولی باز باید دهم به یازدهم هم باید آزمون بدیمO_o:((@-)
 
بحث روحیه دهیه؟ باشه!
بی شرف میمون اون چار صفحه کتاب بی صاحاب شده مگه چیه که داری این همه مزخرفات بچه ها رو به خاطرش بالا پایین می کنی ها؟

استاد یه خورده به فارسی سخت علاقه داشت:-"
 
بچه ها کمک!
با توجه به مجهول بودن وضعیت تدریس دوازدهم طی سال آینده و کیفیت پایین آموزش مجازی همراه با عوارض جانبی مثل سردرد و چشم درد و.. بنظرتون چه بهانه ای میشه برای شرکت نکردن سر کلاسا جور کرد؟ اگه کسی تجربه یا نظری داره ممنون میشم اگه مطرح کنه
پ.ن:این نکته رو هم در نظر بگیرید که مدرسه ما خیلییییییی پیگیر و سمج هستش و از نظرشون اگه بچه ها با دبیرا همراه نباشن جزو گمراه شدگان اند و تا ابد در باتلاق سردرگمی دست و پا میزنند ( خلاصه خودتون تا تهش برین:)))
 
اگر برات مهم نیست که فکر کنن وضع مالیت بده بگو پول ندارم نت پرسرعت بخرم:)):)):)):))
حتی اگه بدونن که احتمالا میدونن چرت میگی هیچ کاری نمیتونن بکنن:)):)):)):))

مطمئنا میدونن چرت میگم چون الان هم با کلی بهونه پیچوندمشون :)):)):)):D
 
Back
بالا