zeynabgol
به گِلِ انجمن نِشَسته
- ارسالها
- 3,765
- امتیاز
- 40,741
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان یک
- شهر
- مشهد
- سال فارغ التحصیلی
- 1404
دیشب خواب دیدم دارم پرواز میکنم،
معلوم هم نبود چجوری،
بعد رفتم یه لگد زدم به اون کشتی ای که توی کانال سوئز گیر کرده، بعد اون در اومدش:)
بعد ادمای روی کشتی برام دست تکون میدادن و تشکر میکردن... و منم سوپرمنطور اون بالاشون پرواز میکردم...
بعد تیر خوردم:)
نمیدونم از کجا:)
بعد افتادم تو دریا و کوسه ها داشتن منو میخوردن:)
بعد یه نفر منو کشید بالا ولی اون تخته جا نداشت و اون خودش رفت توی آب که من بتونم روی تخته باشم و یه صحنه تایتانیکطور:)
آره، بعد اون یارو داشت تو روز روشن یخ میزد، بعد مت دستامو گرفتم سمتش و از دستام آتیش بیرون اومد و اون گرم شد:)
بعد یه نفر با کشتی سپیدهپیما(کشتی افقنورد نارنیا) اومد مارو از آب در آورد بعد زد با شمشیر اون یارو رو نصف کرد و عین این زامبیا اون یارو اصن خون ریزی نکرد و نیم تنهش داشت خودشو سمت من میکشید:)
اینجاش دیگه میدونستم خوابه ولی نمیدونم چرا بیدار نمیشدم:)
بعد برای اینکه بیدار شم خودمو انداختم تو دریا:)
بعد اونجا مردم و دو تا فرشته اومده بودن به من میگفتن چون بالش خواهرتو خیس کردی حالا باید بری جهنم!
دیگه جلو دروازه های جهنم بود که بیدار شدم:)
معلوم هم نبود چجوری،
بعد رفتم یه لگد زدم به اون کشتی ای که توی کانال سوئز گیر کرده، بعد اون در اومدش:)
بعد ادمای روی کشتی برام دست تکون میدادن و تشکر میکردن... و منم سوپرمنطور اون بالاشون پرواز میکردم...
بعد تیر خوردم:)
نمیدونم از کجا:)
بعد افتادم تو دریا و کوسه ها داشتن منو میخوردن:)
بعد یه نفر منو کشید بالا ولی اون تخته جا نداشت و اون خودش رفت توی آب که من بتونم روی تخته باشم و یه صحنه تایتانیکطور:)
آره، بعد اون یارو داشت تو روز روشن یخ میزد، بعد مت دستامو گرفتم سمتش و از دستام آتیش بیرون اومد و اون گرم شد:)
بعد یه نفر با کشتی سپیدهپیما(کشتی افقنورد نارنیا) اومد مارو از آب در آورد بعد زد با شمشیر اون یارو رو نصف کرد و عین این زامبیا اون یارو اصن خون ریزی نکرد و نیم تنهش داشت خودشو سمت من میکشید:)
اینجاش دیگه میدونستم خوابه ولی نمیدونم چرا بیدار نمیشدم:)
بعد برای اینکه بیدار شم خودمو انداختم تو دریا:)
بعد اونجا مردم و دو تا فرشته اومده بودن به من میگفتن چون بالش خواهرتو خیس کردی حالا باید بری جهنم!
دیگه جلو دروازه های جهنم بود که بیدار شدم:)