خواهر برادری اینطوریه که ممکنه تو شرایط حاد کلیه اتو حتی بدی بهش اما سر یه لیوان آب کارتون به لگد پرونی بکشه
داشتن داداش کوچیک تر این طوریه که
وقتی کوچیکه خیلی خوبه
کم کم بزرگ تر میشه و خوشت میاد ازش
بزرگ و بزرگ میشه و میگی الهییییی
بعدش یه مرحله ایی هستش که نه بچه است نه بزرگ شده
در ترکی بهش میگن (شیت) این مرحله از دوران یک پسر بچه دورانیه که دوست داره بزرگ شده باشه ولی تو میدونی کوچکیه
این مرحله یه مرحله ایی هستش که دلت میخواد بزنی له بشه
ولی وقتی نگاش میکنی میگی اخه من چیه اینو بزنم
این موقع هست که غیرتی میشه برات با اینکه ازت کوچیک تره ، برای خودش کاملا منطقیه ولی تو وقتی نگاش میکنی یه بچه گربه میبینی که داره غرش میکنه ولی صدای میو میو در میاد ازش
این مرحله کم کم میخواد صمیمی تر بشه باهات ، توهم با تفکر اینکه بابا این بچه است در حد توپ بازی کردن باهاش راه میایی
اما دریغ که اون دیگه کم کم میخواد با حرف زدن صمیمی بشه و تو هرچی میگه میگی افرین
مورد داشتیم اونقدر سرگرم گوشی بازی کردن بودم که مکالماتم با داداشم این شد :
+سلام صبا خوبی بیا بهت بگم امروز کلاس انلاینمون چی شد
_بگو
+گوش کن
_دارم میکنم خب بگو
+نه مشغولی گوش بده اخه
_هااا بگووو
+اینطوری نه که (با قیافه مظلومی که کمی هم سایه هایی از جوونه زدن سیبیل داره پشت لبش خخخخخ)
_امروز دوستم فلان گفت و فلان شد و ....
+ افرین اهان افرین اهان عاا افرین افرین
_صبا میشنوی
+اره افرین
_شکمم درد میکنه صبا
+افرین
_میگم شکمم درد میکنه
+بیا بوسش کنم خوب شه
من بعد گفتن جمله اخر :
داداش 13 سالم :
شکم درد :
ولی خدایی عشقه : ) بین همه ی دعوا ها جر و بحث ها توجه نکردن ها بین همه و همه تهش واسه همدیگه جون میدیم