به نظرم یه آدم کاملا صادق هیچ وقت نمیتونه با اطمینان بگه "وجدان و شرفم رو ثابت کردم."
امروز دوست داشتم که آسمانِ باز باشم...
آنچه او میگوید بشود. ابرهای تیرهی اشتباهاتم به دستورِ خودش کنار روند و آسمانِ بازی شوم که تا بی کرانگی آبیِ صداقتش نمایان باشد.
میگفت: فریدون گُله معروف بوده به "سفید خان"، هر زمانی و مکانی سرمایهگذاری ازش طرح میخواسته دفتری رو باز میکرده که سفید بوده و شروع میکرده از روی دفتر سفید خوندن و حتی صفحههای دفتر رو ورق میزده: )) و قطعا ما میدونیم که سرمایهگذار میگفته پسندیدم و فیلمنامه رو میخواسته!
فریدون گله هم میرفته توی قهوهخونهای بینراهی مینشسته و تازه شروع به نوشتن میکرده و صبح روز بعد فیلمنامه آماده بوده!
من
امشب
میخواستم
که
فردون گله
باشم
یا ورژنی از زهرا باشم که پس از سالها ماجرای خلاقه نوشتنم نقل مجلسها باشه