امروز کنجکاو شدم،اگر جای رفیقم می بودم...
باور کنید بنده محبوب خداست.
با همه استادا رفیقه،تو کل خوابگاه همه باهاش دوستن و دوست دارن تو دایره دوستای صمیمی ترش بیان و نه که این همه دوست و آشنا کافیه،یه عالمه گروه های دوستی مختلف دیگه هم داره.
دوستاش هم از بچه 14 ساله بگیر تا خانم متاهل 31 ساله!! در این حددد اجتماعیه.
هیچ وقت ، حتی یک ذره هم دچار وسواس فکری نشده و هر جا که احساس کنه خستهست،میشینه.روی آسفالت ،خاک،هرچی.
همش دلش برای خانواده تنگ نمیشه ، در لحظه زندگی میکنه.
کلا بالغ تر از منه.یه مدل بلوغی که شادیش به مراتب بیشتر از منه...نمیدونم چطور توضیح بدم.
پ.ن:منصرف شدم.من تو اون مدل زندگی احتمالا از شدت بیخیالی تلف میشدم.
پ.ن ۲: همین الان یه پستی تو اکسپلورم اومد که خیلی جالب بود.در مورد falling for someone's idea بود،منم احتمالا الان گیر این موضوع افتادم.