امروز دوست داشتم چه کسی باشم؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع venusi
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یه پیرزن با ظاهر خیلی اتوکشیده با نظم و قوانین زیاد ولی منطقی و منعطف
که یه عمارت شلوغ از بچه ها و نوه و نتیجه هاش داره... دور از شهر
که نشسته و به خانواده ش نگاه میکنه و به داستانای زندگی شون فکر میکنه و لذت میبره
از اینکه در حد خانواده خودش انقلاب کرده و به نسل خودش یاد داده فارغ از ارزش گذاری های اجتماعی و نظرات بقیه
اونطوری که دوست دارن باشن و زندگی کنن و ازش لذت ببرن..
 
11:11 یعنی دوست داشتم امروز جای این غازه توی این باشم.
بی دغدغه بشینم 5 تا گربه آروم و ملوس و یه پسربچه که داره مشقاشو مینویسه رو تماشا کنم.
 
امروز دلم میخواست اونی باشم که توی 25 سالگی دیگه به ته ته ته خوشبختی و موفقیت رسیده!
 
امروز دوست داشتم روحِ یک انسان مهربون و فراموش شده می بودم که ناگهان اعضای خانواده اش واسش حلوا می پزن و اون ازینکه هنوز فراموش نشده چشماش اشکی میشه. : ))))))
 
جای اونی که از اول راهنمایی برای المپیاد میخوند الان با خیال راحت تقریبا مطمئن بود حتی اگه طلا نگیره نقره رو دیگه میگیره
 
یه ادمی که داره توی نیویورک solo جشن می‌گیره و over-dressed هست و بهترین لباساشو پوشیده و می‌ره با یه کلی غریبه می‌رقصه و می‌نوشه و اخر شب تنها می‌ره آپارتمانش و می‌خوابه و از فردا دوباره به زندگی عادیش بر می‌گرده
 
جای یه دختری که باباش مرده تو یه تصادف ولی نه جانباز محسوب میشه نه شهید و هیییچ سهمیه ای نداره
میخوام جاش باشم که ببینم وقتی یکی میاد درباره بچه جانباز ۲۵ درصد که باباش زنده ست و خرپوله و زندگی عالی دارن حرف میزنه و ازش حمایت میکنه و میگه اون باباش اسیب دیده و حق داره سهمیه داشته باشه، چه حسی بهش دس میده
 
شاید امروز دلم میخواست خود چند سال بعدم که تو آرزوهام هست باشم.. :)
 
من که کلا یه هفتس دوست دارم جای عزیزان تیم ملی المپیاد زیست باشم :)
 
امروز دلم میخواد جای کسی باشم که خانواده اش تو رشته ای که میخواد بره حمایتش میکنن^^
 
Back
بالا