خب! امروز دلم میخواد کلاغ باشم!
این پرندهی شریف و دوست داشتنی و با وفا و باهوش.
بال بزنم و پرواز کنم تو خنکای آسمون و اوج بگیرم
بعد برگردم به لونهام که رو بلندترین نقطهی درخت کاجه و کنار زوجم آروم بگیرم...
امروز دلم میخواد مارال ۴سال دیگه باشم.
به عنوان انیماتور دورکار پیکسار که دارم کارامو میکنم که هرچه زودتر اقامت آلمانو بگیرم و با همسر بریم تو پروسهی گرفتن ویزای آمریکای عزیز تا به عنوان سوپروایزر انیمیشن توی خود پیکسار به صورت حضوری مشغول شم :)))
دلم دقیقا همین شلوغی ۴، ۵ سال دیگه رو میخواد!
امروز دوست داشتم دنیای "در حال و هوای عشق" وونگ کار وای واقعی بود و من اون زن بدبختی بودم که شوهرش بهش خیانت میکنه و از قضای روزگار شوهر عه دوست دختر عه شوهرم عاشقم میشه و عاشقش میشم!
بعد به معشوق جدید عه میگفتم چی شد امروز زنگ زدی اداره چیکار داشتی؟
اونم میگفت میخواستم صدات رو بشنوم گل!
بعدش شبا باهم میرفتیم باهم تو کافه ها غصه میخوردیم و آخرش این یکی عشقمم به هیچ کجا نمیرسید!!
دوست داشتم مارکو پیر وایتِ دو دهه قبل باشم، زمانی که از Knorr Stockpot استفاده میکنه و ازش میپرسن چطور گریهی گوردون رمزی رو دراوردی؟ و جواب بدم I didn't make him cry, he made himself cry, that was his choice to cry.
امروز دلم میخواد یه بیزنس وومن سیاهپوست موفق بشم تو حوزهی هنر.
هر روز برم باشگاه و یه هیکل توپ داشته باشم و پوست عالی و نگران آفتاب سوختگی تو مهمونی ساحلی آخر هفتهام نباشم!
موهام کوتاه و پسرونه باشه، دو طرف سرم تراشیده باشه و موهای وسطش رو به دلخواه گاهی میدم استایلیستم صاف کنه و گاهی هم وز و فر!
بعد ازینکه از سر کار برگشتم و شامم رو خوردم برم یه بیکینی فسفری صورتی بگیرم و یه پیراهن کوتاه ساحلی رنگ روشن تا این آخر هفته رو بترکونم و استرس کار رو از سرم دور بندازم!