- ارسالها
- 1,616
- امتیاز
- 13,279
- نام مرکز سمپاد
- .
- شهر
- .
- سال فارغ التحصیلی
- 1401
- دانشگاه
- دانشگاه یزد
- رشته دانشگاه
- مهندسی مکانیک
برا اینکه بهتون تجاوز نشه فعلا پشماتونو نزنید تا یه فکری کنیم بعدا
اوضاع خیلی خیطه
اوضاع خیلی خیطه
پسرا یه ضربالمثل دارن که منظورش اینه که فرقی نمیکنه ظاهر دختر
ای بابا، برای اولین بار تو زندگی ام خواستم یکم به پسرا اطمینان کنم برمیگردم به همون فرار از هر گونه مذکر~_~این که فکر میکنی پسرا به قیافه و هیکلت توجه میکنن ینی پسرارو نشناختی
مسالمت امیز برخورد می کردیحالا منو بگو. من سرم تو کار خودم بود و بحث سیاسی دوس ندارم، اون وقت یه هماتاقی مخالف خودم داشتم که هی به روشای اعصای خورد کن میخواست بحثو پیشیکشه و بگه من خوبم تو عنی.
نه تو رو خدا یه لخت نیمچهمادرزاده دور هم استفاده میکنیم دیگه این حرفا رو ندارهدر حموم :)
حالا اون موقعی که تو میخای لباس عوض کنی لزوما همه هم اتاقیات هوشیار نشستن تورو دید بزنن اما میتونی ازشون بخواهی نگاه نکنن یا بری پشت دری چیزی یا تو حمام اتاق .جلوی هم لباس رو عوض میکنن؟
من با این نذر و نیازا رفتم خوابگاه بعد هماتاقیم یه دختر قمی بود که در ۱۶ سالگی با یه طلبه ازدواج کرده بود. اگر بخوام ازش تعریف کنم تا صبح فردا طول میکشه و خنده و گریه توامان رو تجربه میکنینولی چجوری میدونین که چقد حساسین؟ من واقعا از ریاکشنهایی که ممکنه در زندگی گروهی بدم مطلع نیستم. تنها پلنم اینه که اگر صدای آزاردهندهای وجود داشت از هندزفری استفاده کنم و آیه الکرسی نذر کنم که با ارزشی هم اتاق نشم.
عادیه میشه واست.جلوی هم لباس رو عوض میکنن؟
اون شده بود و کرم داشت. خوشش میومد هی یه چیزو تکرار کنه و مخالفشو آزار بده با تیکه و توهین هر روز.مسالمت امیز برخورد می کردی
قرار نیست اون از عقاید تو و تو از عقاید اون باخبر شین
pov:برا اینکه بهتون تجاوز نشه فعلا پشماتونو نزنید تا یه فکری کنیم بعدا
اوضاع خیلی خیطه
ارجاع به ح.بهای آن دوران :)اون شده بود و کرم داشت. خوشش میومد هی یه چیزو تکرار کنه و مخالفشو آزار بده با تیکه و توهین هر روز.
تو خونه هم باید منتال هلث مون به خطر میفتادبه هر حال خونه نیست دیگه باید تحمل کنید یه چیزاییو
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد:ولی جدی اگه هماتاقیا اندازه ما حساس نباشن چی؟ :"
بیشتر خوابگاه. چون اصولا ترم یک همه تون ترم یکید و هم رو نمیشناسید و هنوز اکیپی تشکیل نشده، بیشتر دور هم جمع میشید و حرف میزنید و بازی میکنید.آدمها یعنی تو جو دانشگاه؟ یا خود بچههای خوابگاه (سایر اتاقها)؟
خوب یادت موندهارجاع به ح.بهای آن دوران :)
آها نه من بستنیو با دوستم شریکی میخورم. میلم برای لیدر بودن هم رفع شده شکر خدا. تنها موردی که به ذهنم میرسه اینه که چون سرم تو زندگی کسی نیست اینکه سر اونا بخواد تو زندگی من باشه خیلی عصبیم خواهد کردبابا من تو خونه سر غذات رو فلان جور بجو و بهمان چیز رو سر سفره نیارین و حواست باشه موقع گوجه خرد کردن دستمال کاغذی کنارتون باشه و گوشی رو موقع خواب ظهر سایلنت کنین دعوا دارم ((::
کام انما یه پسر داشتیم که گوشواره مینداخت و پشمم نداشت و نکردیمش
بابا من تو خونه سر غذات رو فلان جور بجو و بهمان چیز رو سر سفره نیارین و حواست باشه موقع گوجه خرد کردن دستمال کاغذی کنارتون باشه و گوشی رو موقع خواب ظهر سایلنت کنین دعوا دارم ((::