- ارسالها
- 3,901
- امتیاز
- 37,814
- نام مرکز سمپاد
- BHT
- شهر
- LNG
- سال فارغ التحصیلی
- 1397
- دانشگاه
- SBU
- رشته دانشگاه
- ARC
هر اتفاقی بیفته اون سر جاشه به هر حال.استرس منطق سرش نمیشه
هر اتفاقی بیفته اون سر جاشه به هر حال.استرس منطق سرش نمیشه
تونستن که صددرصد میتونه. ولیکن خب چی کار کنیم؟ نمیشه که آدم خفه خون بگیره از ترس...نافرمانی کردن و جلوشون واستادن می تونه دردسر درست کنه؟
اون سال سگ هاشون بعد از مدت ها بوى خون به مشامشون خورده بود،انگار هار شده بودن.بعيد نبود به اين حساب كه داريد جمعيت رو تماشا مى كنيد خداى نكرده بلايى سرتون بيارن.دقيقا مثل سگ ها،وقتى كسى رو تنها گير ميارن جرئت پيدا مى كنن.تونستن که صددرصد میتونه. ولیکن خب چی کار کنیم؟ نمیشه که آدم خفه خون بگیره از ترس...
حالا انگار ديگه غذا چى درست مى كرديد.پسرا آشپزی یاد بگیریدا ما نسل جدید مثل بقیه نیستیم انقدر فداکار باشیم براتون غذا بیاریم
فعلا که با همونم یه جماعتی خوشحال میشدنحالا انگار ديگه غذا چى درست مى كرديد.
نه دیگه سعی میکنیم نکشیمتون (((:يكى از پسراى فاميلامون تعريف مى كرد،با دختراى خوابگاه دخترونه قرار گذاشته بودن ازشون غذا مى گرفتن تا از غذاى سلف و اينا رو نخورن،چون شنيده بودن تو زنجان چند نفر دانشجو مسموم شده بودن.
اين دخترا براشون غذا آورده بودن،مى گفت طعمش كه هيچى،برامون علف پخته بودن،تازه بعدش همگى مسموم شدن و كارشون به سرم كشيد.
مى گفت الان همچين با اشتياق غذاى سلف رو ميخوريم
من اولین کشف حجابم وقتی بود که رفتیم درخت توت تکون دادیم شال رو چند نفر گرفتن زیرش و کلی توت جمع کردیماقا بحث غذا درست کردن و فرستادن برا دوس پسر/دختر شد یه بارم زید مو تو گرما تابستون وایساد برام کلی توت چید (یکی دو تا سبد ) ابشو گرفت بعد شکر ریخت توش داد به من الحقم خیلی چیز خوبی بود
داستان خله بدجور بیهآقايون،اگه خواستيد از خانمهاى دانشگاه غذا بگيريد بد نيست،منتها دو چيز رو يادتون باشه.اول اينكه ببينيد دستپختشون چجوريه،اگه از غذاى سلف بهتر بود پس خوبه.قناعت كنيد.
در ضمن،هركسى همينجورى براتون غذا نمياره.يه وقت نمك گير ميشيد،اونوقت مشخص نيست چه انتظاراتى رو بايد برآورده كنيد.حواستون باشه.
مرا به خیر تو امید نیست شر مرسانپسرا آشپزی یاد بگیریدا ما نسل جدید مثل بقیه نیستیم انقدر فداکار باشیم براتون غذا بیاریم
شایدم دخترای خوابگاه تو رودربایستی قبول کرده بودن و خودشون خواستن اینجوری شه :<حالا انگار ديگه غذا چى درست مى كرديد.
يكى از پسراى فاميلامون تعريف مى كرد،با دختراى خوابگاه دخترونه قرار گذاشته بودن ازشون غذا مى گرفتن تا از غذاى سلف و اينا رو نخورن،چون شنيده بودن تو زنجان چند نفر دانشجو مسموم شده بودن.
اين دخترا براشون غذا آورده بودن،مى گفت طعمش كه هيچى،برامون علف پخته بودن،تازه بعدش همگى مسموم شدن و كارشون به سرم كشيد.
مى گفت الان همچين با اشتياق غذاى سلف رو ميخوريم.
اين باز هم دليل نميشه سر بچه هاى مردم همچين بلايى آوردن مزه اش رو كارى نداريم،ولى مسموميت؟شایدم دخترای خوابگاه تو رودربایستی قبول کرده بودن و خودشون خواستن اینجوری شه :<
بالاخره باید کاری میکردن کلاهشونم اونور افتاد برنگردن اگه فقط بد مزه بود طرف میگفت اشکال نداره شاید اینو بلد نیستن درست کنن بعدی خوب در میاد =)اين باز هم دليل نميشه سر بچه هاى مردم همچين بلايى آوردن مزه اش رو كارى نداريم،ولى مسموميت؟
نتبجه اخلاقی : بدین دختره اول غذا رو امتحان کنهاين باز هم دليل نميشه سر بچه هاى مردم همچين بلايى آوردن مزه اش رو كارى نداريم،ولى مسموميت؟
مگه سمه که در جا اثر کنه؟نتبجه اخلاقی : بدین دختره اول غذا رو امتحان کنه
اگر عمدی در کار باشه دختره نمی خورهمگه سمه که در جا اثر کنه؟
بودکچل کرد؟((: