پدر آن شب اگر خوش خلوتی پیدا نمی کردی
و تو مادر اگر آن شوخ چشمی ها نمی کردی
و تو ای آتش شهوت شرر بر پا نمی کردی
کنون من هم به دنیا بی نشان بودم
پدر آن شب جنایت کرده ای شاید نمی دانی
به این دنیا خیانت کرده ای شاید نمی دانی
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
مولانا
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر دادِ منِ دل شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
ابو سعید ابو الخیر
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
حافظ