زیباترین و عمیقترین متنی بود که برای مقدمه یک بیت میشد نوشت. و چه بیت پر مفهومی:
دخیل التفات بر نرگس تو میبندم/
که صیاد نگاهت/
مرا از گوش به حلقه کشد؛/
و تو بنده نوازی کنی/
وآزادم نکنی؛ /
که رها از تو در پی دَم اسرافیل است./
قلاب بینداز که با پای خود خیزیده ام./
بینداز که وادی صیاد زیاد دارد،/
و من تنهایم/
تنهایی بهمن میپیمایم/
گرگها هم تنها میمیرند/
من تو تنها را میخواهم../
نه! نه!/
من تو را تنها میخواهم..../
*میخواهم/
رود بغض خسته ام را سد بشکنم /
دردهایم را در اقیانوس نگاه گرمت غسل دهم./
*میخواهم/
پنجره ای را بشکنم/
که 36 میلیارد ثانیه است جز پاییز نشان نداده/
و چه گلدانها /
لب این پنجره شکستند/
و چه گلها/
که از حسرت سروهای خشک خمیدند/
*میخواهم
از بالاتر از آتش بگویم/
از آنی که آتش را به آتش میکشد/
از خرگه ای بگویم که /
اینآن را بر آن ریختی و/
بنان ریختی/
..
..
..
سخن ختامه به نظم میکنم،/
به رسن قوارهاش ببندی /
و از بر بخوانی:
دلا به بوی نرگست عمر عود شد
نیامدی و عود، بی بو و دود شد