قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع radiowavefm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
آن يار كزو خانه ما جاي پري بود
سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود

دل گفت فروكش كنم اين شهر به بويش
بيچاره ندانست كه يارش سفري بود...
 
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش... :-"
 
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ می خوانند نیرنگ زلیخا را
 
خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات
چه‌هاست در سر این قطره‌ی محال اندیش

#حافظ
 
قدم بزن همه ی شهر را به پای خودت
و گریه کن وسط کافه ها برای خودت
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت

#حسین_زحمتکش
 
می‌آمد یار مست و تنها تنها
با نرگس پرخمار رعنا رعنا

جستم که یکی بوسه ستانم ز لبش
فریاد برآورد که یغما یغما

مولوی : (
 
یاری کن و یار باش ای یار مخسب
ای بلبل سرمست به گلزار مخسب

یاران غریب را نگهدار مخسب
امشب شب بخشش است زنهار مخسب
 
اندر دل من درون و بیرون همه اوست
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد
بی چون باشد وجود من چون همه اوست
 
ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد /
دلا دیوانه شو ، دیوانگی هم عالمی دارد
 
زیباترین و عمیقترین متنی بود که برای مقدمه یک بیت میشد نوشت. و چه بیت پر مفهومی:

دخیل التفات بر نرگس تو میبندم/
که صیاد نگاهت/
مرا از گوش به حلقه کشد؛/

و تو بنده نوازی کنی/
وآزادم نکنی؛ /
که رها از تو در پی دَم اسرافیل است./


قلاب بینداز که با پای خود خیزیده ام./
بینداز که وادی صیاد زیاد دارد،/
و من تنهایم/
تنهایی بهمن میپیمایم/
گرگها هم تنها میمیرند/

من تو تنها را میخواهم../
نه! نه!/
من تو را تنها میخواهم..../

*میخواهم/
رود بغض خسته ام را سد بشکنم /
دردهایم را در اقیانوس نگاه گرمت غسل دهم./

*میخواهم/
پنجره ای را بشکنم/
که 36 میلیارد ثانیه است جز پاییز نشان ‌نداده/
و چه گلدانها /
لب این پنجره شکستند/
و چه گل‌ها/
که از حسرت سروهای خشک خمیدند/

*میخواهم
از بالاتر از آتش بگویم/
از آنی که آتش را به آتش میکشد/
از خرگه ای بگویم که /
این‌آن را بر‌ آن ریختی و/
بنان ریختی/
..
..
..
سخن ختامه به نظم میکنم،/
به رسن قواره‌اش ببندی /
و از بر بخوانی:

دلا به بوی نرگست عمر عود شد
نیامدی و عود، بی بو و دود شد
 
از اين سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی

#حافظ
 
غلط است هر که گوید
که به دل رهست دل را
دل من ز غصه خون شد
دل او خبر ندارد...:)
 
نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز
چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی
 
صائب:
چنان به فکر تو در خویشتن فرو رفتیم
که خشک شد چو سبو دست زیر سر ما را

بیدل:

بهر پابوس تو هر جا سبزه‌ای سر می‌کشید
داشت با خود نسخه‌ای از حسرت مژگان من ...
 
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم
مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم

ما را چه غم ار باده نباشد، که دمی نیست
از عمر که با نالۀ مستانه نباشیم

سرگشتۀ محضیم و در این وادی حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم

چون می نرسد دست به دامان حقیقت
سهل است اگر در پی افسانه نباشیم

هر شب به دعا می طلبیم اینکه نیاید
آن روز که ما در غم جانانه نباشیم ..
(اخوان ثالث)
 
Back
بالا