قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع radiowavefm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
بیایید تا عین عین القضات
میان دل و دین قضاوت کنیم
اگر سنت اوست نو آوری
نگاهی هم از نو به سنت کنیم.

قیصر امین پور- بخش هایی از شعر اخوانیه- کتاب دستور زبان عشق
 
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

_سعدی
 
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر

رودکی
 
شمعی اگر می‌سوختی
صد شمع از او افروختی
چون صحبت پیغمبران
آنک ز رشک اهرمن
صد شمع سوزد بهر من
من غرق ظلمت بیکران‌...
 
کل این شعر قشنگه به شدت اگه خواستید بخونید همشو اینجا
اسلام گر این روز چنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
نه جرم ز عیسی و تعدی ز کلیساست
از ماست که بر ماست
 
دوش در حلقه‌ی ما قصه‌ی گیسوی تو بود
تا دلِ شب سخن از سلسله‌ی موی تو بود

دل که از ناوکِ مژگانِ تو در خون می‌گشت
باز مشتاقِ کمانخانه‌ی ابروی تو بود
 
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشایی‌ست

شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهایی‌ست
 
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی، بنوازد آشنا را

این بیت از حافظ برای من خیلی آهنگین و زیباست و ازش لذت می‌برم.
 
شرجی شانه هام بوشهر است
چشم تو ابتدای خیسی ها
قلب من مهر آخرین سرباز
جلوی تیر انگلیسی ها

وسط ازدحام کارگران
بغلت کردم و تنم سِر شد
چاه کندند؛ چون نفهمیدند
از لبان تو گاز صادر شد!
***
دکتر سید مهدی موسوی
 
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن بِه که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

خیلی این دو بیت و دوست دارم(((:

#سعدی
 
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگی‌ات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است
 
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
 
ای آنکه چو آفتاب فرداست بیا
بیرون تو برگ و باغ زرد است بیا
عالم بی‌تو غبار و گرد است بیا
این مجلس عیش بی‌تو سرد است بیا
 
دل گر ره عشق او نپوید چه کند
جان دولت وصل او نجوید چه کند
آن لحظه که بر آینه تابد خورشید
آیینه انا الشمس نگوید چه کند
 
Back
بالا