پاسخ : اثبات یا نقیض وجود خدا
به نقل از Badpakopuz :
من يه دليل محكم دارم براي اثبات وجود خدا : ضعيف بودن بشر !
% Badpakopuz
جواب به آقای Badpakopuz :
بشر از روی ضعف و حماقت به خدا روی نمیاره
بشر به خاطر فطرت خداگرای خودش به خدا روی میاره
خدا اثبات وجود خودش را در فطرت بنده هاش قرار داده
چرا هر بچه ای که به دنیا میاد از بدی ها بدش میاد و تمایل به خوبی داره؟؟؟
این به خاطر فطرتش هست، اما با گناه های متوالی و بازنگشتن از راه گناه این فطرت در او کمرنگ میشه و موجب قساوت قلب میشه
پس اومدن
صد و بیست و چهار هزار پیامبر و معجزات اونها همه کشک اند؟!
قرآن كريم در مورد كسى كه نسبت به وجود خداوند شك داره و يا خيال مىكنه كه شك داره مىفرمايد: «أفى الله شك فاطر السموات و الارض؛ آيا در وجود خدا شك مىكنيد، كسى كه خالق آسمانها و زمين است»، (ابراهيم / 10).
معنى اين آيه اینه كه با ديدن آسمانها و زمين، شك نمودن در خالق آنها شكى معقول نیست
امام على(ع) در اين زمينه چیز جلبی میگه. ايشان فرموده: تعجب مىكنم از كسى كه خلق خدا را مىبيند ولى در وجود خالق آنها شك مىكند، (نهجالبلاغه، حكمت 121، ص 422).
اصلا باور به وجود خدا چه كمكي به ما ميكنه ؟
باور به وجود خدا به انسان آرامش میده، امید میده، موجب میشه که انسان به سمت خوبی ها بره و از بدی ها دوری کنه
باور به قیامت موجب میشه که انسان از پوچی دربیاد، این که بدونه که بعد از مرگ هیچی وجود نداره، موجب نارحتی و اضطراب همیشگی در اون میشه و همه ی کارهاش بی هدف میشه، چون قیامتی را نمی بینه تا پاداش و یا عذاب عملش را ببینه
تو که میگی : "
من فكر ميكنم خدا ناباور ها بهتر زندگي ميكنند ؛ ما از موفقيت هامون "لذت" ميبريم" ،
چه شکلی لذت میبری وقتی فکر میکنی که همه ی این موفقیت هات به هیچ دردیت نمیخوره چون عقیده داری بعد از مرگ هیچ چیزی وجود نداره؟؟؟
برعکس، به نظر من اون هایی که به خدا اعتقاد دارند بهتر زندگی میکنند و از زندگیشون لذت میبرند و خداناباورها همیشه در ناراحتی و اضطراب هستند
اون هایی که به خدا اعتقاد دارند، میدونند که جهان آخرت وجود داره و برای همین با امید، برای اون جهان تلاش میکنند
و میدونند که کارهایی که خدا گفته انجام بدند درواقع به نفع خودشونه و کارهی که خدا گفته انجام ندند به ضررشونه
راجع به برهان نظم و این که گفته بودی که در جهان و بدن انسان و... نظم وجود نداره و این که چند تا مثال برای رد نظم زدی
تو گفتی که ممکنه که نظم در جهان نباشه و این به دید محدود ما برمیگرده
قدیما (حتی تا چند سال پیش!)، چون پزشک ها هیچ کاربردی را برای آپاندیس پیدا نکردند، گفتند که این یک عضو بی استفاده در بدن هست و از همین طریق خالقیت خدا رو زیر سوال میبردند
ولی اخیرا برای این عضو بدن کاربرد هایی را پیدا کردند
این علوم اسمش هم روشه: تجربی
یعنی براساس تجربه هست و ممکنه که اشتباه باشند
تازه شما با
حدس و گمان نظم را زیر سوال میبردی
یکی میگفت: "
حتی اگه شما ندانید که ساعت چیست، طراحی چرخ دندهها و فنرها و طرز چینش آنها در کنار همدیگر برای یک مقصود خاص، شما را وامیدارد که نتیجه بگیرید که «این ساعت باید سازندهای داشته باشد، کسی که آن را به منظوری خاص طراحی کردهاست؛ سازندهای که از سازوکار آن آگاهاست، و کاربردی برای این طراحی داشتهاست». «اگر این نتیجهگیری در مورد یک ساعت ساده درست باشد، پس آیا کاملاً درست نیست که در مورد چشم، گوش، کلیه، مفصل آرنج، و مغز هم گفته شود که طراح هوشمند و هدفمندی دارند؟ این ساختارهای زیبا، پیچیده، ظریف، و آشکارا طراحیشده به مقصود خاص هم باید طراحی، ساعتسازی، داشته باشند - که همانا خداست."
این که گفتی: "
كسي كه اين جهان پيچيده رو نظم ميبخشه خودش حتما بايد خيلي پيچيده باشه ، پس بايد ناظم داشته باشه ، وگرنه احتمال بي نظمي و اشتباه توش هست"
چون خدا بسیط هست پس نیاز به ناظم نداره
این که گفتی : "
خدا كه قادر مطلق هست و وجود داره ، چرا جلوي من رو نميگيره تا اينقدر ضدش حرف نزنم ؟! نكنه خوشش مياد وجودش رو زير سوال ببرن ؟"
خب اگه خدا جلوی همه ی آدم هایی که می خواستند گناه بکنند را می گرفت که دیگه بدی وجود نداشت و انسان ها اختیاری از خودشون نداشتند!
فرق انسان با بقیه ی موجودات در داشتن اختیاره
دوستم برای من یک داستان قشنگ را تعریف کرد:
یه دوقلو که هنوز به دنیا نیومده بودن در شکم مادرشون داشتند بحث میکردند
یکیشون از دیگری میپرسه: به نظر تو آیا مامانی هست که داره ما رو پرورش میده؟
دیگری جواب میده: نه، من که مامانی نمیبینم، پس وجود نداره
جدای از بحث فلسفی، من خدا را با احساسم دریافتم
ای خدای مهربان من
خدایا ، فقط تو
" هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم، و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."
شهید دکتر مصطفی چمران