پاسخ : اثبات یا نقیض وجود خدا
اما اینکه راستش از لحاظ فلسفی و اینا نمیدونم تا چه حد درست هست[nb]تقریبا اولین پستم توی فلسفه محسوب میشه[/nb] اما یک قضیه ای که هست این برهان علل و معلولی و ایجاد تسلسل و ... طوری است که از نظر خودم نتیجه ی برهان به ابطال فرض برهان انجامیده. در ابتدا فرض میکنیم که هیچی بدون علت بوجود نمیاد و معلول علتی است که باید خود اون هم معلول علتی دیگر باشه؛ پس این دور علل و معلولی باید تا ابد ادامه پیدا کنه، و بعد میگیم اینجوری که نمیشه و میگیم پس یه چیزی باید این زنجیره رو قطع کنه،[nb]گرچه هنوز کاملا نفهمیدم که چرا حتما یه چیزی باید بیاد اینو قطع کنه[/nb] که اون علت هست ولی معلول چیزی نیستو درواقع علت بی علت است. که این میشه وجود یه چیز که بی علت وجود داره که فرض ابتدا رو باطل میکنه که چیزی بدون علت نمیتونه وجود داشته باشه(شاید اشتباه میکنم یا درست نفمیدمش) و در کل چیزی که داره با نتیجش فرض اولیه ی خودش رو باطل میکنه بنظرم نمیتونه اعتبار کافی داشته باشه.
اما در قسمت بعد اگر اینکه کلن بپذیرم که اعتبار داره، باز بنظرم این برهان داره با خدای چاله ها پیش میره؛ ینی قانع نمیکنه بلکه یک جورایی از ناتوانی در پاخس گویی من استفاده میکنه، ینی به طرف میگه که "نیگا اینطوری نشد! الان موندی چی بگی؟ گیر کردی؟ تهش این زنجیرهه چی میشه؟ خب حالا بیا خدارو میذاریم اینجارو درست شه :د به همین راحتی :د" و بعد از اینجا به بعد میشه هر خدایی رو اینجا قرار داد، چه خدای آلترناتیو طبیعی و چه خدای شخص وار دینی جه خدای هیولای اسپاگتی پرنده و چه هرچی؛ در واقع وقتی فقط از ندانسته استفاده بشه هرچیزی ممکن میشه و بنظرم هیچ قطعیتی برای اتصال به خدایی خاص نداریم که بذاریمش اونجا. و اصن باید اگه اینجا میگیم برای جلوگیری از تسلسل از فرضیه ی خدا استفاده میکنیم ابتدا تمام معانی کلمه ی خدارو مث قبل از ذهن دینداران پاک کرده باشیم چون خدا بازه ی گسترده ای داره و یه چیز خاص دیگس .
مسئله ای که بعد از اون پیش میادش قضیه ی همین توجیهات خدای شخص وار هست بوسیله ی این علیت هست.[nb]اونایی که کلاس دینیا تا حالا به من ارائه شده، بقیش رو نمیدونم[/nb]
که مثلا میگیم خوب حالا خدارو اینجا قرار میدیم ، بعد حالا این خداعه اینطوری تعریف میکنیم و خصوصیاتش رو نتیجه میگیرم که : اولا هیچ چیزی بیخودی و هویجور از رو هوا به وجود نمیادش ، پس بنابراین نباید این معلول که از علتی بوجود میاد ویژگی هایی اضافی از روی هوا بدست آورده باشه؛ پس در حقیقت خصوصیان معلول داره از علتش کسب میشه. بنابراین ویژگی های این مجموعه ی کلی معلول ها به طور کلی بایست از علت کل بهشون رسیده باشه که در واقع همون وجود کل هستش و عین وجوده و خداست و اینا.
اینجوری میگفتش بمون معلم دینی هه به هر حال؛ مثلا خوبی باید در خدا باشه و از همه خوب تر باشه و در واقع کل خوبی باشه و حالا چرا بدی نیست و کل بدی نیست چون که در واقع بدی نبود خوبی هست و جمع نقیضین امکان پذیر نیست مثل شب که نبود روز هست و بنابراین روز و شب جمع نمیشن و ویژگی ها که اصل هستن و نبود چیزی نیستن باید حتما تو خدا باشه پس با توجه به این میگفتیم که خدا دیگه تهشه و اینا. باز من با اینم مشکل دارم :د چون گویا این قسمت از بحث قبل بوجود اومدن علوم مثل زیست شناسی و نوروساینس و چیز های مثل فرگشت بوجود اومده؛ در واقع ما مثلا برای ویژگی های اخلاقی اینطوری ماهیت مجزای هویت داری قایل نیستیم، خوبی و راستگویی و نمیدونم عشق و دوست داشتن و اینا همه توضیحات کاملا مادی و پایه های شیمیایی دارند ، اون ها فرآیندهایی شیمیایی و کاملا طبیعی و زیستی هستن که وجود دارند و تعریف و نگاه بهشون کاملا متفاوت از این نگاه در این برهان هست و نگاه این برهان کاملا غلط هست.[nb]در واقع مثل همون چیزی که توی این پستا دیدم، ینی بگیم که خب شوری هست توی نمک و به عین شوری برسیم و بگیم که خدا پس ته شوری هست(دارم برای مثال میگم اونم الکی نه اینکه جدی بیایم رو این مثال الان بحث کنیما) و "شوراً من کل شور" هست.
در حالی که شوری یک چیز کاملا نسبی است و اصن شورییی وجود نداره بلکه گیرنده های شیمیایی هست که تحریک شدن توسط شکل خاصی از مولکول و پیامی رو فرستادن که مغز یک تصور از اون که به شوری میشناسیمش ساخته و نه شور واقعی وجود داره و نه شوریی و نه عین شوریی و نه شوراً من کل شوری ![/nb] توی فرگشت یا تکامل هم کاملا روند بوجود اومدنشون توجیه و شناخته میشه و اتفاقا لازم نیست که بگیم این ویژگی ها از روی هوا نیومدن و ویژگی ها بدلیل داشتن خصوصیاتی میبایست از علتی پیچیده تر از خودشون سرچشمه گرفته بوده باشن؛ بلکه در واقع میدونیم فرم های پیچیده ی حیات از شکل های ساده تر و ابتدایی تر حیات فرگشت یافتن. این سیر علمی در فرگشت دقیقا برعکس چیزی که توی این قسمت برهان اتفاق افتاده پیش میره،
در برهان: برای اینکه شکل های حیات رو توضیح بدیم هعی اون رو پیچیده و پیچیده تر میکنیم تا به یک دارنده ی همه چیز و پیچیده ترین برسیم که توجیهی براش نداریم و بعد میگیم این اصن خودش بوده و بسیط هست ،و هست و خواهد بود و بود بوده
اما در حقیقت علمی: داره مسیری برعکس قبل اتفاق می افته در اون شکل های پیچیده حیات از شکل های ساده و ساده و ساده تر که ویژگی های شکل های پیچیده رو نداشتند به وجود اومدن ؛ این روند مثل همون شوری و ایناس
این بسیار برهان خدای شخص وار رو دچار تزلزل جایگاه میکنه.[nb]در واقع وقتی بخوایم با دید اینجوری براهین پیش بریم باید بگیم وجود مرغ و تخم مرغ ناممکن میشه چون ایجاد تسلسل میکنن اما از دید علمی این یک نگاه کاملا غلطه که کاملا مردوده و مرغ و وجود داره و روند وجودش و هم کاملا توجیه و شناخته شدس[/nb]
اگه کسی پاسخی بهم بده ممنونم و خوشحال میشم و فقط درخواستی که دارم اینکه پاسخ بتونه قانع کنه چون با چیز های که فقط از ندانسته هام استفاده کنه یا بقولی از خدای چاله استفاده کنه به خوبی همینطور که تا حالا کاملا نشدن کاملا توجیه نمیشم و صرفا شاید جوابش رو نتونم بدم؛ اما هدف من اینه به ببینم میتونم به یه پاسخ صریح و روشن برسم یا نه. [nb]یه نکته ی دیگه ممکنه بدلیل کمبود وقت کلن نتونم تو بحث شرکت کنم و صرفا اگه جوابی داده بودید بیام بخونم چون قراره عید بدرسم :د[/nb]
بررسی پست های دیگه، تا سه صفحه پیش رو بررسی کردم:
الکی بحث نکنین با هم 1000 نفر از شما عاقل تر و عالم تر که کارشون روز و شب تحقیق درباره ی خدا بوده هستن ک به خدا اعتقاد داشتن ولی بعد از تحقیقات کلا وجود خدا رو زیر سوال بردن. و هم برعکس این قضیه وجود داره.
هر کسی هم که بیاد دلیلی برای وجود خدا بیاره بازم فردی پیدا می شه که وجود خدا رو با دلیلی محکم رد کنه.
بیان جملات با این لحن، ذهنیت درست میکنه شما گزاره های ظاهرا درستی رو با جهت دهی نوشتین. میشد این گزاره هارو اینطور هم نوشت:
هرکسی هم که بیاد دلیلی برای عدم وجود خدا بیاره بازم فردی پیدا میشه که وجود خدا رو با دلیلی محکم تایید کنه.
البته کلا این جملات اولیه شما احکام کلی بود که ارزش فلسفی نداشت که من بخوام در موردشون بحث میکنم. بدون وارد آوردن خللی در کلیت مسئله، سعی میکنیم از این احکام کلی صرف نظر کنیم.
در واقع فکر میکنم هردوشون اشتباه میکردن،[nb]فعل با زمان گذشته چون کاربرای خیلی قدیمیی بودن[/nb] چون اثبات و رد ها هردو اونقد محکم نیستن که رد یا تایید کنن و این بحث ها سالیانه در جریانه
یکی از این ضعف های بزرگ توضیح درباره ی قدرت اختیار انسان هست که خداوند به انسان داده که این قدرت در تضاد با عالم بودن خدوند از آینده است چون در این صورت اختیار به کلی رد می شه .
اونم با فرض اینکه خدا مورد تایید باشه.
دقت کنید که با این فرض دچار مغالطه های معمولی که میشن نشید. در صورت فرض همین مسئله با همین وصف، تنها میشه در مورد یکی از صفات خدا با یک تعریفی خاص، بحث کرد و این موضوع هیچ نقضی یا بحثی در وجود یا عدم وجود خدا نیست. وجود خدا در نظریات دیگه ای بررسی میشن که ربطی به مسئله اختیار و عالم بودن و... نداره.
بحثم ربطی به بحثشون نداره که داشتن میکردن، اما سوال مهمی اینجا هست که آیا ما فقط قصدمون تایید وجود یا نبود خداست؟ خوب چرا از لفظ خدا استفاده میکنیم؟ (باز همون قضیه ی پاک کردن تعریف خدا از ذهن همه ی دینداران) خدا یه چیز خاص با یک گستره ی باز هست و صفات داره و اینا.نمیدونم تا چه حد صحیحه که ما اینطور بحث کنیم و در واقع با یک برداشت دوگانه از خدا روبرو هستیم که باعث میشه معلوم نباشه داریم اصن راجب چی بحث میکنیم
نظریه تکامل داروین رد شد اینم فیلمش:
فقت عضلات رو میشه از رو استخان و فسیل تشخیص داد رنگ و پوست مو امکان پذیر نیست ولی انیا دوست دارن اینجور باشه یعنی دوست دارن انسان رو از نسل حیوان نشان بدن :
http://www.host10.aparat.com/v/f313ef7a6b6abc2317a9b07b87937f0e284589
کشفی که کمر داروین رو شکست:
http://host10.www.aparat.com/v/fbc919baa8fb6ae2229ce1aedc3ba0be175205
در واقع من الان این فیلمهارو ندیدم، [nb]فعلا با دایل آپم، بعد میبینم [/nb] اما میخوام با اطمینان کامل بگم که حتی نمیدونید که داروین کی بوده، تکامل چیه و ...
بدلیل توضیحی که برای فیلم و علت رد شدن داروین دادین من میگم که با اطمینان کامل شما نمیدونید که تکامل چیه، ابتداعا اینکه فرگشت یا تکامل حالا به طرز قابل توجهی از زمان خود داروین متفاوت هست و داروین پدر فرگشت و تکامل بود اما چیزی که فرگشت حاصل کار دانشمندان مختلف و نظریات گسترده و غیرس که موجب خیلی اصلاحاتو تکامل یافتن هایی در اون شده. و اینکه رنگ مو و پوست اینجور چیزا اصن ربطی به تکامل نداره که از روی اونها استنباطی انجام شده باشه و خیلی چیزای دیگه و بیس تکالی هم ژنتیک هست نه اینجور چیزا
بهتره یک تاپیک بیخودی بود توی زیست شناسی با عنوان "مشکلات نظریه ی تکامل " که ملت یسری جواب های بسیار ناکافی توش دادن رو ببینید و فک میکنم همون جواب ها که از نظر من کاملا ناکامل و بیخود هستن هم کافی باشه براتون،
و بعد از اون هم لطفا دلیل و مدرک معتبر بیارید که توسط کودوم گروه تحقیقاتی از چه دانشگاهی ؟ کودوم مجلهی علمی یا مرکز علمی معتبر تایید کرد؟ فرگشت یک فکت علمی است. تا اینجا بنظر نمیرسه حرفتون بویی از علم بده.
استاد فلسفمون وقتی بهش گفتم تو یه چند جمله بگو گفت:
وقتی کسی شما رو میفرسته دریا و میگه برید یه جای ناشناس و شما میرید طوری که گم میشید و کشتی داره غرق میشه اونوقت یه حسی بهتون میگه کسی کمکتون میکنه و تا نامردید ناامید نمیشید
اینجور برهان های شخصی نه اعتبار دارن نه اینکه حتی میتونند درست باشن، خیلی از بچه ها به وجود لولوی تاریکی معتقدن و من هم تا اول راهنمایی اینا وقتی شب تاریک میرفتم بیرون طرفای ساعت یک اینا همیشه این تصور با قدرت زیادی برام بود که موجود دیگه هم تو تاریک ی هست که داره دنبالم مبکنه، و خیلیا تو دیونه خونه هستن که فکر میکنن و کاملا به این قضیه ایمان دارن که چارلی چاپلین یا ملکه الیزابت دوم هستن.
خدا رو ادم باید خودش حسش کنه هرچند گاهی اوقات فکر میکنی نیستش اما این ماییم که حسش نمیکنیم وگرنه اوم همیشه با ماست و ما رو رها نمیکنه
الان ینی از همون بالایی اینو اثبات کرد و به این رسید جدا؟

من نمیدونم دانشگاه ها بر چه اساس استاد فلسفه استخدام میکنن
نمی خوام یه جمله کلیشه ای بگم ولی خدا توی ضمیر ناخودآگاه هر انسانی جای داره.
کسایی که به خدا اعتقاد ندارن در واقع می خوان از خدا فرار کنن.
درواقع میخوام بگم که لولوی تاریکی و ان کسی که شبا وقتی میرفتم دستشویی منو دنبال میکردم هم توی ضمیر ناخودگاهم وجود داشته و اگه نخوام بهش اعتقاد داشته باشم درواقع دارم ازش فرار میکنم، خواهش میکنم بس کنید اینارو من یک چیز مستدل تر لازم دارم
دوستان من پستای قبلیو نخوندم....
...
من ب شخصه توی کل زندگیم 2تا چیزو بدون اثبات عقلانی پذیرفتم....
1.خدا و 2.عشق
متشکرم از شما دوست عزیز و فکر نمیکنم کلا به خوندشون هم نیازی داشته باشی : )
اوه گاد، پس چرا میاین پست میدین اونم تو انجمن
فلسفه و منطق؟
اگر خدا رو قبول نكنيم ميتونيم دليلي براي وجود پديده هاارائه كنيم؟
به مجموعه ی علوم [nb]Science[/nb] رجوع کنید، به خوبی اینکار رو براتون انجام میدن، ضمن اینکه حتی نشه هم دلیلی بر وجود خدا نمیشه و این شیوه ی ای که بخوایم اینطوری پیش بگیریمش رو با عنوان خدای چاله ها میشناسیم.
در کل هم اگه cosmological theory یا یه چیزی شبیهش رو سرچ کنید از دیدگاه های ادیان ، علم ، خرافات و ... به نتیج مختلفی دست پیدا میکنید.
راستش در این رابطه هم باید بگم فراماسون ها می گن دنیا و... از تعادل به وجود اومده!
جدا از اینا من تاکید کنم این وسط که فراماسونری دین نیست بلکه یک انجمن برادریست، بنابراین این عقیده بهشون مربوط نیس ، ینی ممکنه یک فراماسون عقیدش این باشه اما الزاما این عقیده ی یک فراماسون نیست. فراماسون ها مسلمان مسیحی و ... رو شامل میشن
مشكل علم اينه كه هدفش قدرت شده تو چند قرن اخیر و واسه همین این سوالا و جوابه به حکیمای کهن رفته مثلا تو داستانا میخونی یارو رفته از فیلسوف زمانشون پرسیده زندګی جیه خدا چیه
درواقع مشکل علم اینه که اونچه که میل شماس نگفته ؟

بعد از حکیم و اینا که علمشون مخلوطی هم از خرافه و شبه علم و درست و غلط و اینا بود بخاطر همین خوشت میاد دیگه؟
و این نظر در مورد دین هم وجود داره:
راسل: " مذهب را در بیشتر اشکال خود میتوان اینگونه تعریف کرد: عقیده به اینکه خدایان پشتیبان حکومت هستند."
ادیسون:
"فلاسفه هیچ دینی را نمی پذیرند،
مردم همان دینی را که دارند می پذیرند،
و سیاست مداران معتقدند که تمام ادیان مفید هستند.
...
از یه پرفسور دکتر مهندس این سوالارو بپرسه بش میګن برو درستو بخون اینا خرافاته اینا اګه فکر کنی دیوونه میشی اینا واسه ی قشر خاصه واسه افراد عادی نیست....خوب حالا نتیجش این شده که میبینیم تو این چند قرن با این همه مشکل هرروز یه نظریه و فرداش رد کردن قبلی و یه جدیدتر....میبینیم انسان تا مغز کهکشان پیش رفته بالا ازونور تا مغز اتم ریز رفته داخل اما خوب خودشو ګم کرده بهترین خونه ها سفینه ها ماشینا ساخته میشه اما نمیدونن کی داخلشه چون علم با هدف قدرت اینو نمیخواد
ببین من فکر میکنم شما کلا معنای علم رو درک نکردید و باهش آشنا نیستید[nb]حالا خودمم اونقد آشنا نیستم که بگم آی من الان خدام[/nb]
دانشمندان فقط دنبال درس خوندن نیستن دنبال حقیقت هستن، چیزی که دانشمندان رو متمایز میکنه کارای ریاضی کردن یا آزمایش نیست بلکه سوال پرسیدنه ؛ نیوتن میخواس بدونه چرا اجسام به زمین می افتند، داروین؛ چرا حیوانات در مکان های مختلف متفاوت هستن. و این پرسش که" ایا خدا وجود داره یا ن"ه یا اینکه "آیا حیات یک تصاف خوشایند هست یا نه" هم از دیدگاه دانشمندان پنهان نمونده، بنیاد های مثل تمپلتون قصد دارن تا از دیدگاه علمی به اثبات خدا بپردازن و دانشمندان مختلفی مثل پروفسور داوکینز و هاوکینگ و حتی فیلسوفانی مثال راسل روی این مسئله که خدا نیست نظر دارن و دلایل و بحث های خودشون رو انجام میدن، اما اونچه که هست ممکنه از نتایج علمی در جهت امیال و خواسته هایی استفاده بشه اما مسیر علمی برای رسیدن به درخواستی طراحی نشده بلکه برای میل به حقیقت سازمان یافته، مسیر علمی کاری در جهت رسیدن به ایده ای انجام نمیده بلکه بررسیشون میکنه، اینکه خدا وجود داره یا نه ایده ای هست که میشه از طریق علمی برریش کرد نه بگی باید بهش رسید، تایید یا تایید نشدنش هردو احتمالی هست که علم در مقابلشون بی طرف عمل میکنه
1- در عالم خارج موجودی وجود دارد
2- اگر این موجود ممکن الوجود باشد محتاج به علت است
3- اگر سلسله علل به واجب الوجود منتهی نشود دور یا تسلسل لازم می آید
4- دور و تسلسل هر دو محال اند.
نتیجه: پس سلسله علل به واجب الوجود ختم می شود.
اگر از مشکلاتی که با خط های دیگر دارم صرف نظر کنم، خط اول برای من کاملا توجیه ناپذیر است.
جایی خوندم خدا 5 بعد داره.انسان میتونه سایه جسم 4 بعدیو ببینه ولی نه خودشو
با توجه به اینه که سخت میشه دلیل آورد و اثبات کرد
اشکال هندسی و امثال آنها دو بعد هستن که هم طول داره و هم عرض
محیط اطراف ما هم که سه بعدی ست و دارای سه مولفه طول و عرض و ارتفاع ست
حالا یه نقاشی که دو بعدیه ما میتونیم اونو ببینیم ولی نقاشی نمیتونه ما رو ببینه و تنها میتونه سایه ما رو حس کنه
همونطور که میدونیم بعد چهارم بعد زمانه که ماهایی که در بعد سوم زندگی میکنیم نمیتونی بعد چهارم رو ببینم و تنها میتونیم سایه ای ازش رو ببینیم ... ( طول و عرض و ارتفاع و زمان )
بعد بعدی که بعد پنجمه , بعد مکانه که متشکل از طول و عرض و ارتفاع و زمان و مکانه ...
و ماهایی که در دو بعد پایین تر یعنی بعد سوم هستیم حتی سایه از این بعد رو هم نمیتونیم ببینیم و تنها میتونیم درکش کنیم ...
و همینجور بعد ششم , هفتم , و الی آخر ...
در ضمن باید گفته شه که بعد های بالاتر دیدگاه هایی وسیع تر از بعد های پایین تر خودشون دارن و میتونن خیلی چیزای بیشتری رو ببینم و مثل این میمونه که شما از بالا پشت بوم میتونید خیلی جاها رو ببینید در صورتی که اگر برید جلوی در وایستید دیدگاهتون کوچیک میشه
از این موضوع نتیجه گرفته شده که خدا دارای بعدی فراتر از بعد پنجمه که میتونه خیلی چیز ها رو بینه و میشه گفت که دلیل اینکه میگن خدا برا همه چیز داناست همین امره ...
گفته نشده که خدا حتما بعد پنجمه و اینکه دقیقا چه بعدی بعد از بعد پنجمه هم نام برده نشده و تنها میدونیم که بعدی بالاتر از بعد پنجم , خداست ...
خواستم بگم که جهان ما از برخورد دو جهان حداقل یازده بعدی در هم بوجود اومده که اونها در یک جهان حداقل 25 بعدی هستند و به بعدش رو نمیدونم و تعداد نجومی از اینها موجوده که ممکن ابعاد متفاوتی از هم داشته باشن و اینا ...
کلا من ربطش رو نفهمیدم الان به اثبات وجود یا عدم وجود خدا چیه؟ این نوع نگاه مثل قضیه ی قوری چای راسل میمونه
من هم همین پیشنهاد رو برای شما دارم دوست عزیز : )
اگر هم میخوای نسبی بودن خوب و بد رو بیان کنی خیلی در اشتباهی چون خیلی ساده است که بفهمی خوب و بد همان درست و نادرست در عمله و اگه بخوای درست و نادرست رو رد کنی درواقع حرف خودت رو رد میکنی چون معلوم نیست درسته یا نادرست!
نمیدونم به این کار تو فلسفه چی میگن؟ مغلطه؟ سفسطه؟ ...؟ به هرحال من بش میگم کاملا چرت
در کلونی یک زنبور پرت کردن زنبورهای نر از کندو به بیرون توی زمستون و رها کردن اونها برای مرگ یک کار کاملا اخلاقی محسوب میشه و بین انسان ها این عمل به هیچ وقت اخلاقی به حساب نمیاد، یا مثال های مشابه بسیار، بد خوب به شدت در رفتار حالت نسبی به خودش میگیره.
ثالثا چه اشکالی داره که ضعیف بودن بشر دلیل بشه که بشر فکر کنه که خدا هست یا نیست
این ضعف یا ناتوانی اصولا باعث ایجاد خدای چاله ها میشه،ملکه ی رعد ، خدای گندم، آفریننده ی هستی بخش و ...
اینرو میشه از مقایسه ی میزان ظهور دین های من در آوردی و ایجاد خرافات در جوامعی عقب افتاده و کم تحصیلات با جوامع مدرن تر و دارای تحصیلات و .. غیره بیشتر کاملا درک کرد.
8ان چرا اگه خدا خودشو نابود نکنه خیر مطلق نیست؟
اصن فهمیدی چی گفت؟! به این میگن برهان شر اصطلاحا، نمیدونم تا چه حد درسته ولی یه برهانیه که چرا خودا شر و شریر رو نابود نمیکنه رو به چالش میکشه
الف- چون سوفسطايي نيستيم مييابيم كه موجوداتي در اطراف ما هستند.
ب- چون هرموجودي يا خودش بايد «عين وجود» باشد و يا از«عين وجود» بهوجود آمده باشد. پس اين موجودات اطراف ما يا بايد «عين وجود» باشند و يا بايد به «عين وجود» ختم شوند. به قول فيلسوفان:«كُلُّ ما بِالْعَرَضِ لابُدَّ اَنْ يَنْتَهي اِلي ما بِالذّات»يعني بايد هر مابالعرضي - مثل شوري براي آب- حتماً به يك مابالذاتي - مثل شوري براي نمك- ختم شود.(یعنی آب که ذاتا شور نیست باید شوری اش را از چیزی که ذاتا شور است بدست آورد)
ج- «عين وجود»، «عين كمال» است . زيرا هرجا پاي «نقص» درميان است، حتماً پاي «عدم» در ميان است.(مثلا اگه نور کمال است پس تاریکی که نبود نور است نقص است) پس وقتي «عين وجود» داريم بايد «عين كمال» داشته باشيم . يعني «عين وجود» بايد هيچ نوع محدوديتي نداشته باشد ، مثل «عين شوري» كه از نظر شوري هيچ محدوديتي ندارد، يا مثل «عين شيريني»، يا «عين تري».
د- موجودات اطراف ما سراسر داراي محدوديت و نقص هستند. چون هیچ کدام دارای کمالات مطلق و ذاتی نیستند و همه از کسی یا چیزی یا .... کمالات خود را کسب کرده اند.
ه- حالا كه اين موجودات اطراف ما وجود دارند، و از طرفي هم «عين وجود» نيستند، پس بايد به «عين وجود» كه همان «كمال مطلق» است ختم شوند.
خوب پس موجودی که کمال مطلق است وجود دارد!
عاغا اینکه از اولش اگه طرف معتقد به ایده آلیسم باشه رد شدس :د (همون سوفسطایی اینا) [nb]جدی نبودش این بخشش ، محض فان[/nb]
اما من این رو به شکل ساده بیانش کردم و مشکلاتمو باهش توی پست اول گفتم، یه لطفیم کنید کپی پیست نکنید بعد اینکه قلمبه سلمبه حرف زدن هم اصلا در محتوای حرف تاثیری نخواهد داشت، و اینکه یه چیزی اونقد پیچیده بیان شه که بدلیل درک نکردن نتونیم جوابش رو بدیم دلیل نمیشه تاییدش کنیم.
به قول انیشتین : اگر نتوانی چیزی را ساده بیان کنی پس آنرا درک نکرده ای.
این ساده نویسی خیلی خوبه :د
به نقل از cielo ragazza :
چرا تو یه کتابش از خواندن فکر خدا حرف زده تو یه کتاب دیگه به اینکه جهان هستی به آفریدگار نیاز نداره !؟ #-o
من اینجوری برداشت نمیکنم که نگفته خدا نیست #-o :- ابهام اصلن
اصطلاحن به عنوان یک استعاره از خدا یاد میشه در اینجور مفاهیم و اگه قرار باشه که چنین حرفی رو از هوکینگ به معنای خدا قلمداد کنیم میبایست تا ابتداعا معنی خدارو در ذهن تمام دینداران تغییر داد؛ استفاده از لفظ اینطوری خدا بیشتر به معنای قوانین حاکم طبیعی در گفته های خیلی از دانشمندان کاملا بیخدا بکار رفته؛ ولی این با خدای دینداران که شخص وار هست و هوشمند و به دعاها پاسخ میده و عذاب میکنه یا پاداش میده متفاوت هست؛ در واقع دعا کردن به درگاه نیروی جاذبه نباید کار جذابی باشه!
پروفسور داوکینز در یک ویدئوی اختصاصی مصاحبه با پروفسور هاوکینگ دقیقا همین رو مطرح میکنند و به عنوان به دانشمند خردگرای معتقد به حداقل عدم وجود خدایی شخص وار به گفتگو میپردازن.
"هاوگینگ: وجود زمین و خواصی که آنرا برای "حیات زیستی قایل توسعه" امکان پذیر کرده است.به تعادل و توازن بسیار ظریف بین "ثابت های طبیعت" بستگی دارد. اگر آنها ذره فرق داشتند، هیچ سیاره مثل زمین بوجود نمی آمد. یا فرآیند های شیمی لازم برای حیات صورت نمی گرفت. ممکن است بعضی این را به عنوان مدرکی برای خلقت الهی تصور کنند، اما یم تعریف جایگزین چیزی است که به عنوان "چند جهانی" (مولتیورس) شناخته میشود. این ایده میگوید که جهان های امکان پذیر بسیاری وجود دارند.اما فقط تعداد کمی از جهان ها برای توسعه ی موجودات هوشمند مناسب هستند. و قادر به پرسش این سوال خواهند بود: "چرا جهان به دقت طراحی شده است؟"
×رادیکال : متوالی ، ادغام شد!