پاسخ : هری پاتر
الان فقط میگم لاو یو هری پاتر
هری پاتر واسه ی من یه کتاب داستان معمولی نبود هری پاتر واسه ی من یه دنیای دیگه بود یه دنیایی که باش بزرگ شدم یه زندگی جدید بود.
دلم میخواد الن خاطره هاما با اون زنده کنم .
یادمه یه روز حالم خیلی بد بود روی 40-39 درجه تب داشتم و ما هم مهمونی دعوت بودیم . اونجا که رفتم چون حالم خوب نبود از پسر داییم آرش

یه کتاب خواستم بم بده و اونم هری پاتر جلد 1 را داد همون جا شروع کردم به خوندن به نظرم میومد 30 صفحه اولش چرت محض بود ولی خوندم و شب که برگشتیم خونه از بس در گیر کتاب شده بودم شب تا جایی که تونستم بیدار موندم و اونو خوندم و فردا صبحش تموم شد .
برای خرید جلد 2 نیاز به پول داشتم ولی اون موقع پس انداز هیچی نمی کردم واسه همین رفتم یه ذره پس اندازم رو ورداشتم و هری پاتر 2 را خریدم اونم تو 2 روز خوندم .
اما واسه جلد بعد پول نداشتم
واسه همین یه بار دیگه جلد 2 را باز هم خوندم که باعث شد یه امتحان تاریخ را 12 بشم.
تولدم نزدیک بود واسه همین شروع کردم رو مخ همه راه رفتن که من کادو تولد کتاب میخوام اونم هری پاتر اونم 1 ماه قبل از تولد این قدر این کار را کردم تا والدین گرام راضی شدن
رفتن واسم هری پاتر خریدن . مغازه هه همه ی جلدا را داشت به جز جلد اول محفل ققنوس که گفت بعدا میاره .
شروع کردم جلد 3 را خوندن که اونم زود تموم شد .
جلد 4 ام خورد به امتحانا در خلال اون خونده شد .
رسیدیم به جلد 5
همون طور که گفتم جلد اولشو نداشتم و کتاب فروشی هه هم نیاورده بودش .
زد و ما بازم توی بهمن ما مریض شدیم و یه روز نرفتن مدرسه اون روز از بس خشته بودم گفتم جهنم و ضرر وشروع کردم هری پاتر 5 را از جلد دوم خوندن از بس تجزیه تحلیل کردم که چی چی شده که اونروز بدترین سر درد عمرمو گرفتم

و درست هم کتاب را نفهمیدم جلد 2 که تموم شد جلد 1 و بعد جلد 3 را خوندم .
یادمه اون قسمتی هست که ویدا اسلامیه بهش اضافه کرده را وقتی خوندم داشت گریم میگرفت .
مخصوصا اون شعره آخرش که میگفت :

......................... چه باک است از بوسه ی دیوانه ساز

جلد 6 هم با همه ی جذابیتی که داشت خوندم و اونجا که دامبلدور مرد خیلی زیاد تحت تاثیر قرار گرفتم در حدی که میخواستم اسنیپ را با دستان خفه کنم.
تا اینجا گذشت و منتظر چاپ جلد 7 بودم دیگه زندگیم شده بود هری پاتر .
اتاقم 7 تا پوستر هری داشت. نت فقط دمنتور میرفتم و مقاله ها را میخوندم و حدس میزدیم که جان پیچ ها کدومان و بحث های دیگه .
همه ی فیلم های هری پاتر را هم داشتم ( کلا زیاد از فیلما خوشم نیومد ).
هر ماه هم مجله شوکا ( طرفدار قدیمیا میدونن ) میخریدم و ..........
تا اینکه کتاب 7 چاپ شد .
وقتی که جلد اول ترجمه ویدا اسلامیه اومد من مشهد بودم ( و فک میکردم که اونجا هم چون شهر بزرگیه کتاب زود میاد ) هر کتاب فروشی که میرفتم میگفتم هری پاتر جلد 7 دارید میگفت خوردنیه؟؟؟؟!

بعد از مشهد با قطار اومدیم تهران و از ترمینال میخواستیم بریم شهرکرد که توی ترمینال جنوب یه شهر کتاب هست با نا امیدی از اون پرسیدم که داره وقتی گفت آره داشتم بال در میووردم.
توی اتوبوس نصفه کتابو خوندم وقتی هدویگ مرد دیوونه شدم و ........
جلد 1 تموم شد و منتظر جلد 2 بودم.
جلد 2 اومد توی بچه های مدرسه اولین نفری بودم که خریدمش 4 شنبه خریدمش و 5 شنبه مهمونی دعوت بودیم نرفتم و توی خونه خالی شروع کردم به خوندن وقتی دابی مرد اشکم در اومد ولی وقتی اسنیپ مرد و خاطراتشو خوندم از ته دل زار ردم و گریه کردم وقتی کتاب تموم شد فقط 20 دقیقه تو خونه قدم میزدم و قکر میکردم . و بعد هر چی تو دلم بود گفتم و به رسمه خاطره یه سری نوشته آخر کتابم نوشتم.
________________________________________
همه ی اینا را گفتم که اینو بگم من و امثال من با هری پاتر بزرگ شدن و اون هیچ وقت براشون تموم نمیشه و نخواهد شد .
من نمیتونم به شما توضیح بدم اون همه صبر واسه چاپ کتابا اون همه حدس درباره ی کتابا و هزار هزار تا چیز دیگه واسه ی من چه لذتی داشت .
من نمیتوم به شما بگم که یه زمانی کتابای هری پاترم به جونم وابسته بود اگه یکیش آسیب میدید انگار به خودم آسیب رسیده بود.
من نمیوتونم به شما توضیح بدم که چه شبای که خواب هری پاتر میدیم و .........
من هیچ کدوم از اینا را نمیتونم توضیح بدم اما به قول امید جباری باید یه جایی ام که شده ازش به طور نمادی خداحافظی کرد.
واسه همین میگم خداحافظ هری پاتر پسری که زنده موند .