- ارسالها
- 2,779
- امتیاز
- 11,298
- نام مرکز سمپاد
- دبیرستان فرزانگان امین
- شهر
- اصفهان
- مدال المپیاد
- یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : دوره آموزشی دفاعی- میدان تیر
خب...! بالاخره ما هم رفتیم!
اول اینکه یه معلم واسمون گذاشته بودن کمتر از ما حالیش بود! میشه گفت چیزی حالیش نبود اصلا! فکرشو نمیکرد اینایی که قراره بگه رو ما از قبل بلد باشیم.
1 ساعت و نیم خودشو کشت ضامن ، رگبار ، تکتیر رو بگه!
بعدشم گفت "جنس مرمی از فولاد میتونه باشه و مس." من گفتم "سرب نیست؟!" ( آخه تو کتاب خودمون سرب و فولاد گفته)
معلمه اول گفت "خب مس همون سربه دیگه" من کپ کردم!! بعد گفت " نه، جنسش مسه ولی رنگ سرب داره !!! " من با خودم گفتم اولین سازنده مرمی هر کی بود تو گور لرزید!
بعد گفت " و یه نوع هم فولادی." بغل دستی من با یه حالت خیلی تمسخر و تحقیر آمیز گفت "حتما اونم جنسش آهنیه!"
معلمه به من گفت " پاشو برو از کلاس بیرون! " یعنی خیلی....!!! گفتم "من نگفتم." گفت "کی گفت پس؟؟!" گفتم "من نمیدونم." بغل دستیم گفت "من بودم!"
معلمه شروع کرد که شما فرزانگانیا فکر میکنین خیلی حالیتونه و از همه بالاترین و خیلی مغرورین و... خلاصه هر چی تونست بارمون کرد بعدم قهر کرد رفت بیرون!
اون یکی مدرسه هم ، غیر انتفاعی بودن انگار، کلی ذوق کرده بودن که داره به فرزانگانیا فش داده میشه!!!
ما هم تو این فاصله که نبود افتادیم به جون کلاشنیکف!!! 5 دقیقه بعد راضیش کردن دوباره اومد.
بعدشم باز هی سوتی میداد ولی خب ما دیگه چیزی نمیگفتیم
بعد هم یکی از دوستان (!! ) پافنگ و دوشفنگ و طریقه تیراندازی و ...رو عملی اجرا کرد.
برای باز و بسته کردن اسلحه هم دو تا کلاشنیکف آورد یه دور توضیح داد هنوز تموم نکرده بود ما اون یکی کلاشنیکف رو یه دور باز کردیم و بستیم!
خلاصه خیلی حال داد...
خب...! بالاخره ما هم رفتیم!
اول اینکه یه معلم واسمون گذاشته بودن کمتر از ما حالیش بود! میشه گفت چیزی حالیش نبود اصلا! فکرشو نمیکرد اینایی که قراره بگه رو ما از قبل بلد باشیم.
1 ساعت و نیم خودشو کشت ضامن ، رگبار ، تکتیر رو بگه!
بعدشم گفت "جنس مرمی از فولاد میتونه باشه و مس." من گفتم "سرب نیست؟!" ( آخه تو کتاب خودمون سرب و فولاد گفته)
معلمه اول گفت "خب مس همون سربه دیگه" من کپ کردم!! بعد گفت " نه، جنسش مسه ولی رنگ سرب داره !!! " من با خودم گفتم اولین سازنده مرمی هر کی بود تو گور لرزید!
بعد گفت " و یه نوع هم فولادی." بغل دستی من با یه حالت خیلی تمسخر و تحقیر آمیز گفت "حتما اونم جنسش آهنیه!"
معلمه به من گفت " پاشو برو از کلاس بیرون! " یعنی خیلی....!!! گفتم "من نگفتم." گفت "کی گفت پس؟؟!" گفتم "من نمیدونم." بغل دستیم گفت "من بودم!"
معلمه شروع کرد که شما فرزانگانیا فکر میکنین خیلی حالیتونه و از همه بالاترین و خیلی مغرورین و... خلاصه هر چی تونست بارمون کرد بعدم قهر کرد رفت بیرون!
اون یکی مدرسه هم ، غیر انتفاعی بودن انگار، کلی ذوق کرده بودن که داره به فرزانگانیا فش داده میشه!!!
ما هم تو این فاصله که نبود افتادیم به جون کلاشنیکف!!! 5 دقیقه بعد راضیش کردن دوباره اومد.
بعدشم باز هی سوتی میداد ولی خب ما دیگه چیزی نمیگفتیم
بعد هم یکی از دوستان (!! ) پافنگ و دوشفنگ و طریقه تیراندازی و ...رو عملی اجرا کرد.
برای باز و بسته کردن اسلحه هم دو تا کلاشنیکف آورد یه دور توضیح داد هنوز تموم نکرده بود ما اون یکی کلاشنیکف رو یه دور باز کردیم و بستیم!
خلاصه خیلی حال داد...